درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید..... امید وارم زیاد بخندید..نازنین
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها
نويسندگان



نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
ضد دختر و پسر




قرائتی: آرايش دختران در دانشگاه، ظلم است/ هر كشوری دانشگاه بيشتری دارد آمار جنايت هم بالاتر است / حجاب در خيابان آزاد اما در دانشگاه لازم است

 

اين مفسر قرآن كشورمان آرايش كردن دختران در دانشگاه را از نظر حقوقی ظلم تعبير كرد و گفت: اگر زمانی من توان اين كار را داشته باشم می‌گويم حجاب در خيابان آزاد اما در دانشگاه لازم است. چرا كه آرايش دختران موجب سلب تمركز علمی ساير دانشجويان می‌شود.
محسن قرائتی در مراسم اختتاميه ششمين جشنواره بهار با تأكيد بر اينكه سرمايه ملی در درجه اول خودمان هستيم و بايد هويت خودمان را كشف كنيم، گفت: تشبه به كفار حرام است چون به معنی خودباختگی است ولی ما حق اين مطلب را نفهميده‌ايم.

 به گزارش خبرگزاری قرآنی ايران (ايكنا)، حجت‌الاسلام والمسلمين محسن قرائتی، رئيس ستاد اقامه نماز كشور و مفسر قرآن عصر امروز در آئين اختتاميه ششمين جشنواره بهار در جمع برگزيدگان و مسئولان جهاد دانشگاهی به آيه 29 سوره فتح كه می‌فرمايد:«اسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ؛ و بر ساقه‏هاى خود بايستد» اشاره و اين آيه را آيه‌ای در خصوص خود كفايی تفسير كرد.

وی در ادامه با اشاره به تغيير قبله مسلمانان گفت: به سوی قبله نمار خواندن ما به اين معنی نيست كه خدا در آن سو است، بلكه ابتدا پيامبر برای اينكه به سوی بت‌ها نماز نخواند و بت‌پرستان مدعی احترام پيامبر(ص) به بت‌هايشان نشوند، به سوی بيت‌المقدس نماز می‌خواندند، اما پس از هجرت به مدينه چون در مدينه يهوديان حضور داشتند و به پيامبر (ص) می‌گفتند كه به سوی قبله ما نماز می‌خوانی و معلوم است كه دنباله‌رو ما هستی، خداوند آيه نازل و قبله را تغيير داد.

حجت‌الاسلام قرائتی ادامه داد: يهوديان با مطرح كردن اين سؤال كه آيا نماز ايشان طی 15 سال گذشته رو به سوی بيت‌المقدس درست بوده يا خير تلاش كردند پيامبر (ص) را به چالش بكشند اما خداوند با نازل كردن اين آيه كه مشرق و مغرب عالم از آن خداست به آنها پاسخ داد و اجازه نداد كه يهوديان و بت‌پرستان مدعی وابستگی مسلمانان به آنها شوند.

وی دليل حرام بودن تشبّه به كفار از ديدگاه مراجع را خودباختگی معنی دادن تشبّه به كفار دانست و گفت: تشبه به كفار حرام است چون به معنی خودباختگی است و ما حق اين مطلب را نفهميده‌ايم.

حجت‌الاسلام قرائتی با انتقاد شديد از اينكه حتی برخی از خواص نيز به دليل خودباختگی در برابر علم بيگانگان جايگاه علمی قرآن را نمی‌دانند، گفت: يكی از اساتيد دانشگاه از دانشجويان خود خواسته است كه آيات قرآن را در متن پايان‌نامه و تحقيقات خود نياورند بلكه در پاورقی بياورند تا ارزش علمی كارشان كم نشود.

وی در ادامه سخنانش به مقايسه علم قرآن و علم بشری پرداخت و گفت: در علم حقوق هنوز مسئله تجاوز به آبرو مطرح نشده است در حالی كه بيشترين تجاوز در جوامع به آبروی افراد صورت می‌گيرد و هيچ كس نمی‌تواند به دليل اينكه فردی از او غيبت و آبروی او را برده شكايت كند، در حالی كه حفظ آبرو در اسلام به عنوان يك حق آمده است.

اين مفسر قرآن كشورمان آرايش كردن دختران در دانشگاه را از نظر حقوقی ظلم تعبير كرد و گفت: اگر زمانی من توان اين كار را داشته باشم می‌گويم حجاب در خيابان آزاد اما در دانشگاه لازم است. چرا كه آرايش دختران موجب سلب تمركز علمی ساير دانشجويان می‌شود.

وی با تأكيد بر اينكه بی‌هويتی ما را به بی‌ريشگی كشانده است، و داريم مليت خود را از دست می‌دهيم، از عدم توجه به علوم مطرح در مباحث دينی انتقاد كرد و گفت: هنوز در علوم تربيتی دنيا به حدی پيشرفت نكرده است كه بتواند تأثير لقمه حلال و حرام را در تربيت انسان‌ها بررسی كند و علم تربيتی دنيا در اين خصوص سكوت كرده است.

قرائتی افزود: به يك رئيس جمهور سردار سازندگی می‌گويند، اما سردار سازندگی ذوالقرنين بود كه سدی ساخت كه هيچ ميخی درون آن فرو نمی‌رفت، به يك رئيس جمهور مبدع گفت‌و‌گوی تمدن‌ها می‌گويند در حالی كه در قرآن هر چه «قالو، قل» مطرح شده به معنی گفت‌و‌گوی تمدن‌ها است و به يك دولت دولت عدالت‌محور می‌گويند در حالی كه عدالت مطرح را قرآن در حق حيوانات باركش نيز مطرح كرده است و حتی گفته است اگر ناخنتان بلند بود حق نداريد شير بدوشيد چرا كه حيوان را اذيت می‌كند.

وی ضمن بيان اينكه اول بايد انسان‌ها را ملی كنيم حمايت از سرمايه ملی پيشكش، در تشريح مطلب خود، گفت: اكنون در جامعه ما علامت روشنفكری كاشتن چمن به جای سبزی است و برخی دانشجويان ما به حدی بی‌فكر شده‌اند كه وقتی مطرح می‌شود تقليد، ادعا می‌كنند به دليل روشنفكری حاضر به تقليد نيستند در حالی كه تمام مراجع تقليد ما از اساتيد كت‌وشلواری تقليد می‌كنند و هيچ مرجع تقليدی به بهانه اينكه دليل تجويز يك دارو را نمی‌داند از دستور پزشك تخطی نمی‌كند.

حجت‌الاسلام قرائتی اعلام كرد: اگر می‌توانيد يك حرف تازه بياوريد كه در قرآن مطرح نشده باشد. قرآن مطرح كرده است كه بهترين غذا شير مادر است و اكنون بعد از مدت‌ها استفاده از شير خشك، همايش‌های بين‌المللی شير مادر برگزار می‌كنند.

وی ادامه داد: اسلام می‌گويد آب انار نخوريد بلكه انار را با هسته آن بخوريد، چرا كه برای معده خوب است، در حالی كه اكنون آب انار می‌خورند يقيناً چندين سال بعد نيز همايش‌هايی با محوريت فوايد هسته انار برگزار می‌شود.

قرائتی به تشريح نقص‌های علوم جديد ادامه داد و گفت: هنوز هيچ كس نتوانسته است به اين سؤال من پاسخ دهد كه چرا در هر كشوری دانشگاه بيشتر است، آمار جنايت نيز در آن كشور بالاتر است. روانشناسان ما به پسرهای افسرده به عنوان درمان می‌گويند كه با يك دختر دوست شويد و به دخترهای تجويزهای بدتری ارائه می‌كنند؛ ما چون از اسلام دور شده‌ايم سيلی می‌خوريم و نمی‌دانيم از كجا سيلی خورده‌ايم.

وی تصريح كرد: مهم‌ترين سرمايه ملی خودتان هستيد، خودتان را باور كنيد. اكنون سرطان اخلاقی در دانشگاه‌های ما رواج پيدا كرده است و از نظر اخلاقی در حال سقوط هستيم. پوك شده‌ايم و پوكمان كرده‌اند و حاضر نيستيم مستقل باشيم به نحوی كه فكر می‌كنيم چون چند كتاب خوانده‌ايم بايد كفش، لباس، رفتار، گفتار و ... متفاوت از سايرين باشد.

حجت‌الاسلام قرائتی در پايان خطاب به دانشجويان حاضر در جلسه گفت: هويت خودتان را كشف كنيد، شما خليفه خدا در زمين هستيد، قيمت شما بهشت است و به كمتر از آن راضی نشويد. استعداد ايرانی بالاتر از متوسط جهانی است و ما كشور خوبی داريم.


سه شنبه 4 فروردين 1392برچسب:, :: 15:35 ::  نويسنده : نازنین
تصاویر زیباسازی - جدا کننده پست


 

چرا روان درمانی مردها کمتر از زنها طول میکشه؟

معمولا” باید در روان درمانی به دوران کودکی بازگشت و مردها همیشه در همون دوران به سر می برند!

 

 

مرد به خدا می گه: چرا زن رو زیبا آفریدی ؟

خدا می گه: واسه اینکه تو دوستش داشته باشی

دوباره می پرسه پس چرا ناقص العقله ؟

خدا هم درجواب میگه:

واسه این که تورو دوست داشته باشه !!!


 

ببین خانوم ، تو روزنامه نوشته که مردها به طور متوسط در روز از پانزده هزار کلمه برای

صحبت کردن استفاده میکنند ولی زنها از سی هزار کلمه . دیدیت ثابت شد شما زنها

بیشتر حرف میزنین تا ما مردها؟ خانم : هیچ هم همچنین چیزی نیست . فوقش ثابت

شده که ما هر حرف رو باید دو بار بزنیم تا توی مخ شماها فرو بره …! ببخشید چی

گفتی؟؟

.

.

.

مرد به خدا می گه: چرا زن رو زیبا آفریدی ؟

خدا می گه: واسه اینکه تو دوستش داشته باشی

دوباره می پرسه پس چرا ناقص العقله ؟

خدا هم درجواب میگه:

واسه این که تورو دوست داشته باشه !!!

.

.

.

فالگیر : فردا شوهرتون میمیره

زن : اینو که خودم میدونم . بهم بگو گیر پلیس می افتم یا نه؟

.

.

.

نازک ترین کتاب دنیا : چیز هایی که مردان در مورد زنان میدانند!!! دخترا بالا میرند !!!

.

.

.

وقتی یه زن میبینه که شوهرش داره زیکزاک تو حیاط میدوه باید چیکار کنه؟

هیچی ، باید بهتر هدف بگیره و به شلیک کردن ادامه بده

.

.

.

به پنجاه تا مرد در ته اقیانوس چی میگن؟

یک شروع خوب !!!

.

.

.

به زنی که همیشه میدونه شوهرش

کجاست چی میگن؟ (بیوه).


 

...................................................................................................................................

 عکس   عکس آرایش کردن یک پسر برای شبیه شدن به دختر بازیگر

كلا اين پسرا كه از رو نميرن......


 

 عکس   عکس آرایش کردن یک پسر برای شبیه شدن به دختر بازیگر

وايييييييييييييييي عزيزم كدوم آرايشگاه رفتي


 


 

تصاویر زیباسازی - جدا کننده پست


 

 



8 اسفند 1391برچسب:, :: 20:51 ::  نويسنده : نازنین

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com


 

.وقتی که حرف میزنن مثل دیوار باهاشون رفتار کنین.

۲.وقتی میخوان شمارو عصبانی کنن در کمال خونسردی بهشون لبخند بزنین.

۳.وقتی توی خیابون دارن مثله ندید بدیدا نگاتون میکنن‌‌‌‌‌ زل بزنین تو چشاشون.

۴.وقتی پیش جمعی از دوستان ارازل و اوباششون میخوان شماره بدن سریع  و بدون توجه ردبشین تا پیش دوستاشون خیط بشن

۵.وقتی با خل بازی هاشون پیش مامانتون میخوان اذیتتون کنن به مامانتون پناهنده نشین بلکه با گفتن حرف هایی مثل:«آقا کوچولو بدو یه لیوان آب واسه خاله بیار»نادیده شون بگیرین.

۶.برای عملکرد بهتر خوفه یه سری به کلاسهای رزمی بزنین.اونجا فوت و فنّ مبارزه رو بهترو بیشتر یاد میگیرین.


 

  تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://www.roozgozar.com

 



23 اسفند 1391برچسب:, :: 16:2 ::  نويسنده : نازنین
تصاویر زیباسازی - جدا کننده پست
تصاویر زیباسازی - جدا کننده پست

*رفتم داروخونه کرم ترک پا بگیرم میگه واسه پا میخواین؟ پ ن پ میخوام در جهت ازبین بردن ترک های کویر لوت گامی برداشته باشم!

.

.

.

*تو آشپزخونه استکان و قندون از دستم افتاد شکست با صدای خفن. مامان اومده میگه چیزی شکوندی؟ پ ن پ، شیشه نازک تنهایی دلم بود منتها صداش رو گذاشتم رو اکو حال کنین!

.


                                                                    .

*تو لباس فرم منو دیده میگه سربازی؟ پ ن پ عضو سیاه لشگر سریال مختارم محل فیلم برداری رو گم کردم!

.

.

.

*مامانم سفره پهن کرده بود، بهش گفتم می خوای شام بیاری؟ گفت: پ ن پ میخوام گلای سفره رو آب بدم


                                                                 .


                                                                .

*به دوستم میگم فهمیدی مریم جدا شد؟ میگه از شوهرش؟ پ ن پ، چسبیده بود کف ماهیتانه کفگیر زدم جدا شد…

.

.

.

*تو تاکسی تنها نشستم می خوام کرایه حساب کنم طرف میگه ۱ نفر؟ میگم پ ن پ ۲ نفر حساب کن خورزوخان هم هست!


بسه ديگه نخند.....نظر يادت نره..


تصاویر زیباسازی - جدا کننده پست
تصاویر زیباسازی - جدا کننده پست

.



18 آذر 1391برچسب:, :: 20:51 ::  نويسنده : نازنین


يه شب قبل از امتحانات در خوابگاه پسران


(در اتـاقی دو پـسر به نـام های «مهـدی» و «آرمــان» دراز کشــیده انـد.


مهـدی در حال نصـب برنـامه روی لپ تـاپ و آرمـان مشغــول نوشــتـن


مطالبی روی چـند برگـه است. در هـمین حـال، هم واحدی شـان،


«میـثــاق» در حـالی که به موبایـلش ور می رود وارد اتــاق می شـود


میثـــاق: مهـدی… شایـعه شـده فـردا صبــح امتـحان داریـم.


مهـدی: نـه! راســته. امتـحان پایــان تــرمه.


میثــاق: اوخ اوخ! مــن اصـلاً خبـر نـداشـتم. چقـدر زود امتـحانا شـروع


شــد.

مهـدی: آره… منــم یه چنـد دقـیقه پیـش فهمـیدم. حالا چیــه مگـه؟!


نگـرانی؟ مگـه تو کلاسـتون دختـر نداریـد؟!


میثــاق: مـن و نـگرانی؟ عمــراً!! (بـه آرمــان اشــاره می کنـد) وای وای


نیگــاش کـن! چه خرخـونیــه این آقـا آرمـان! ببیــن از روی جـزوه های زیـر قابلمــه چه نـُـتی بـر می داره!!

آرمـــان: تـو هم یه چیزیمیگــیا! ایـن برگـه های تقـلبه کـه ۱۰ دقیـقــه ی


پیـش شـروع به نـوشتـنــش کردم. دختــرای کلاس مـا که مثـل دختـرای


شما پایـه نیســتن. اگـه کسی بهت نـرسوند، بایــد یه قوت قلــب داشته


باشی یا نـه؟ کار از محکـم کاری…


مـهدی: (همچــنان که در لپ تاپــش سیــر می کنـد) آرمــان جـون… اگه


واسـت زحمـتینیست چنـد تا برگـه واسه مـنم بنـویس. دستـت درست!


 

در همیـن حــال، صـدای فریـاد و هیاهـویی از واحـد مجـاور بلـند می شود.


پسـری به نـام «رضـا» با خوشحـالی وسط اتـاق می پـرد)


میـثــاق: چـت شده؟ رو زمــین بنـد نیـستی!


رضــا: فرانسه همین الان دومیشم خورد!!!


مهـدی:اصلا حواسم نبود….. .!!!

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد



4 فروردين 1392برچسب:, :: 12:0 ::  نويسنده : نازنین


 


مژده              تصاویر زیباسازی - جدا کننده پست             مژده

 

http://www.khavaranshop.com/
خريد پستي از خاوران شاپ


 

سلام به دوستاي گلم چندشب پيش داشتم اخبار نگاه ميكردم...

يه خبر دادن دست اول..... منم بعدشم اينقدر خنديدم...http://www.khavaranshop.com/
خريد پستي از خاوران شاپ


 

خلاصه.........


دانشمندان پيش بيني كردن مغزآقايون بزرگتر از خانمهاست



ولي استعداد خانمها  بيشتر از آقايون هست اين آزمايش



 

رو،روي18تادختر و18تاپسر انجام دادن......



عکس واقعی از برش مغز انسان


 

نظر يادت نره فقط بي زحمت نظراتت رو توي پست ياييني بذار...


باتشكر فداي شما آيدا.... 

 

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

       

 

                   


   

 



18 آذر 1391برچسب:, :: 20:51 ::  نويسنده : نازنین
  سلام عزیزان خوبین شرمنده جوابتون نمیدم

 

اینترنتم قطع کردم واسه مدرسه ها دیگه آپ نمیکنم تا موقع تولدم بشه

 

ولی میخوام تا اون موقع بترکونید......





  آخه به اينا هم ميگن مرد........وقتي ميگم مردي تو دنيا وجود نداره باورتون نميشه.....

    بفرما اينم نتيجه اش.......


[تصویر: boy-tehran-scarf-01.jpg]

 برو ادامه ي مطلب...

                                        

 



19 اسفند 1391برچسب:, :: 20:51 ::  نويسنده : نازنین

باز هم عرض سلام دارم به همه شما دوستان عزيز خودم !

اين هفته هم به خدمت شما اومدم تا يه مطلب جديد بنويسم ! 

در جريان بعضی از دوستی های بين دختران  و پسران مسائلی عجيب پيش میاد که

ميخوام در مورد اونا واستون بنويسم  ! شايد واستون جالب باشه !

کلاس گذاشتن دختر ها و پسرها !

حتماٌ خيلی واستون اتفاف افتاده که روزهای اولی که تازه با طرفتون دوست شده ايد متوجه ميشيد که پسره حالا يا دختره خيلی داره کلاس ميذاره و حرف از مايه داری و اينکه آخره کلاسه ميزنه ! اما دست آخر ميفهمی که بابا هيچ خری نبوده و همش چرت گفته بوده ! البته همه رو نميگم ها بعضی ها رو ميگم که اينطوری هستن !
ولي خب ميدونين چيه بعضياشون ديگه خيلي تابلو کلاس ميزارن و يه چيزايي ميگن که از 100 کيلومتري هم معلوم ميشه دارن خالي ميبندن و همش کلاس الکيه.اين جور مواقع بايد اساسي حال طرفتون رو بگيرين يعنی ۳ سوته همه آمارشو بگيري ببيني راست ميگه يا دروغ....
حالا اگه حالشو هم نداري بري دنبال آمارگيريو اينجورحرفا ميتوني يه کار ديگه هم بکني و به قول معروف شنيدين ميگن آدم دروغگو کم حافظس شما ازش درباره اون چيزايي که گفته سوال کنيد يوهو ميبينين که يه جا بلاخره سوتي رو ميده آگه خالي بسته باشه دسش رو ميشه.
آخه که چي انقدر کلاس ميزاري ميخواي چيو ثابت کني خوبه بعد ضايع ميشيو ملت بهت ميخندن خوشت مياد تابلو شي.

کلاس گذاشتن پسرها :

آره رويا جون من ماشين سمند و يه پژو ۲۰۶ شونزده سوپاپ دارم ٬ کارخونه بافندگي دارم يه پام اينجاست يه پام دبی٬ يه ويلا تو شمال در بست در اختيار خودمه و يه خونه 500 متري تو جردن دارم٬ اهوازم که کيانپارس ۲ تا ۱۰۰۰ متری تو ميهن خريدم تک و تنها هستم و ...
بله اينارو براتون ميگه و شما هم که رفتين تو عالم هپروت و دارين عشق ميکنين واسه خودتون ميگين به به عجب پسري به تور زدم برم فردا براي فريما و مريم و شيوا و ... ديگه تعريف کنم حالشون گرفته بشه و حسرت بخورن و دلشون بسوزه آخه حيف که تو چه باغايي هستي خدا شفات بده.


اما حالا بشنوين کلاس دخترارو :

من خودم يه ماشين زيره پام هست اما زياد باهاش بيرون نميام چون حال رانندگي ندارم.کلاس پيانو ميرم.
بابام تو بازاره آخره مايه داره. رئيس کل شرکت نفت هم هست ! تو کل فاميل و دوستام من و خواهرم بهترينيم از همه نظر کل پسراي فاميل آرزوشون با ما دوست بشن اما من محل سگشونم نميزارم. هفته اي 50000 تومان پول تو جيبيمونه . مامانم پرايد داره بابام زانتيا . هفته اي سه روز کارگر خونمونه. بهترين رستورانهاي تهران و اهواز و کيش رو مثل کفه دستم بلدم آخه هفته اي 4-5 دفعه ناهارو شام ميريم بيرون حالا تو عمرش نميدونه اصلا پيتزا چي هست ! ! !
ولي اين جور دخترا يه چيزه جالبي که دارن اينه که اصلا از تيپ و قيافشون نميشه فهميد که دارن الکي ميگن و کلاس ميزارن اونم چه کلاسي... و در کل به تريپشون نميخوره که خالي ببندن.
همه يه  همچين دخترهايی رو ديديد که اينجوري باشه خونشون پايين شهر بود يا يه جای بی کلاس اما نگاش ميکردين عمرا ميفهميدين چون هم خوشگل بود هم خوشتيپ بود هم سرو زبون دار اما باباش يه کارمند بود با ماهي ۱۰۰۰۰۰تومان حقوق رو حالا کاري ندارم ميخوام بگم از اين جور آدما زيادن.و بپائين که گيره همچين دختري نيفتين که اعصاب آدم داغون ميشه با اين جور آدما. دم و ديقه فقط ميخوان از خودشون و فکو فاميلاشون بگن.

امتحان کردن پسرها !

خيلی وقتا شده که موبايلتون يا تلفنتون زنگ ميخوره ميبينيد که يه خانوم خوش صدا پشت خطه و ميخواد که باهاتون حرف بزنه و يا احتمالاٌ دوست شه ! شما هم حالا يا حرف ميزنيد يا به احتمال خيلی کم ردش ميکنيد من که فکر کنم کاره اول رو انجام ميديد ! آخر سر هم ميفهميد که مثلاٌ نگار خانوم دوست دخترتون ميخواسته امتحانتون کنه و گوشی رو داده بوده به دوستش ! بعدش هم يه دعوا و قهر و ...

من اول ميخوام به دخترها بگم آخه اينم شد امتحان کردن ؟ اگه بهش اعتماد نداری خيلی راههای بهتری هست ! آخه خودت ميدونی پسرا به صدای دخترها حساس شدن ! اينجوری بدتر فکرشو به طرف اين ميبری که : آيا با يکی ديگه دوست شم ؟ شايد اين از نگار بهتر باشه !!! ... تو فکر اين چيزا  ميفته ! بعد که می فهمه تويی هم خودت ضد حال خوردی هم دوست پسرت و يه کينه ای ميشه تو دل هر دوتاتون ... ! البته اين نظر منه ! از اين کارها نکنيد !

غيرت پسرها و حسادت دخترها !

احتمالاٌ واسه دخترها اتفاق افتاده که دوست پسر به اصطلاح خيلی غيرتی دارن که مثلاٌ ميگه :  چرا شلوار برمودا پوشيدی ؟ چرا مانتوت تنگه ؟ چرا موهات بيرونه ؟ چرا ابروهاتو برداشتی ؟ چرا آرايش کردی ؟ تا حالا کجا بودی ؟ با کی حرف ميزدی ؟ بيرون نرو ٬با فاميلاتون بگو بخند راه ننداز٬ تو شهرک پياده راه نرو ٬تنها خريد نرو و ...

به نظر شما اين با غيرت بود نه؟! ... به نظر من به اين ميگن ظلم ! (من از اين ظلم ها زياد کردم) به اين ميگن احساس مالکيت داشتن ! (منم اين احساس رو داشتم ) بابا مگه زنته که اينقدر گير ميدی ! ولش کن دختره مردم گناه داره بذار يکمی راحت باشه ! اما حالا بعضی دختر ها ممکنه اولش خوششون بياد از اين کارا ! اما مطمئن باشيد که بعداٌ خسته ميشن !. نکنيد از اين کارا ! (بابا غیـــــــــــرت !)

يا اينکه واسه پسزه اتفاق افتاده که دوست دخترش ميگه ! کجا بوذه ؟ نکنه با دخترها بودی ؟‌ با يه دختره ديگه که حرف نميزدی ؟ چرا ريشاتو زدی ؟ نکنه خبريه ؟ ديروز چرا موبايلت خاموش بود ؟ شنيدم با لاله دوست شدی ؟ شنيدم با ماشين با هم بودين ؟ و از اين حرفها که واقعاٌ بدم مياد ! بابا خانوم بيخيال چرا اينقدر الکی گير ميدی ؟اينقدر حسود نباش ! اگه شک داری بهش و يا ميدونی با دخترا قرار ميزاره رک بهش بگو ! ببين چی ميگه ؟ اگه مطمئنی و خودت ديديش که ديگه حرفی نيست باهاش تموم کن ! اما اگه ميخوای بشينی و به حرف اينو اون گوش بدی همون بلايی سرت مياد که سر من و امثال من اومده ! يعنی بهترين دوستی ها با حرفهای حسودان بهم ميخوره ! واسه خودتون ميگم ! از ما که گذشت ! قدر دوستيتون رو بدونيد غيرت بازی و حسود بازی رو بذاريد کنار !

اينم مسائلی بود که يادم بود و واسه خودم هم کم و بيش اتفاق افتاده بوده ! اميدوارم که لذت و استفاده کافی برده باشيد.

فعلاٌ تا مطلب بعدی ...

بای نازنین



14 فروردين 1392برچسب:, :: 18:40 ::  نويسنده : نازنین

سلام به همه شما دوستان عزيز و دوست داشتنی خودم ! شماهايی که با نظرات زيبای خودتون به من دلگرمی خاصی ميديد تا بازم بتونم با مطالب جديد در خدمتتون باشم !

خب ديگه از اين حالت رسمی بيام بيرون چون اصلاٌ بهم نمياد !

اين هفته ميخوام در مورد مانتو و شلوار خانوما مطلب بنويسم چطوره ؟

حب پس بلافاصله بريم سر اصل مطلب !

مانتو و شلوار از ديروز تا به امروز ...

برميگرديم به چند سال پيش ! زمانی که فساد تو مملکت ما اينقدر زياد نشده بود ! خانوما همه مانتوهای بلند که روی سر شوناش اوپل داشت که ۴ شونه نشون بده و يک شلوار پارچه ايه ساده که زير مانتو میپوشيدن که خدايی نکرده خدايی نکرده پاهاشون معلوم نشه ! حالا ديگه جوراب و کفش جلو بسته تو زمستون هم بماند ! اون موفع اگه کسی يکمی مانتوش ميرفت تا ساق پاهاش بالا و اين شلوارش پيدا ميشد ميگفتن ! وای وای وای اين چقدر جلفه !!! خجالت نميکشه زنيکه ی فلان ! تا اينکه يه مفدار گذشت و چند تا دخترخانوم با دل و جرات پيدا شد که اومدن و مانتوی کوتاه ( تا زير زانو ) پوشيدن ! ديگه اين شد که همه دختر خانوما پيروی کردن ! و مانتوهاشونو چند سانتی قيچی کردن ! (استارت فساد شايد از همين جا بود)

بعد از مدتی ديدن که به به ! چه حالی ميده مانتو هارو کوتاه کنن ! همه پسرهای مملکت ميخ تماشاشون ميشن ! خيلی بهشون خوش ميگذره ! چند تايی پيش خودشون گفتن : بهتره يه خورده ديگه ببريمش بالا ! بيشتر آين پسرها نگاهمون کنن شايد به يه آب و نونی رسيديم !

اين شد که خانومها مانتو رو هی بردن بالا و بالا تر ! ( به قول ما پسره ...بالا بالا بالاتر هرچی بالاتر بهتر ) اينها مانتو رو ميبردن بالا ! و همزمان با اين بالا بردن ! هم فساد جامعه بالاتر میرفت هم ما پسرها بيشتر ميرفتيم تو خماری و کف !!! بعضی از دخترها هم که تا ۲ نفر گفتن ! جون !!! جيگرتو خام خام ! سری جو ميگيرشونو .... ۱۰۰۰ گند که بالا نمی آرن ! سرتونو درد نميآرم خلاصه جوری شد که ديگه تشخيص نميدادی اين مانتو هست يا پيرهن !

دخترا نشستن و گفتن : حالا ميگيد چيکار کنيم ؟؟ مانتو رو که ديگه جانداره ببريم بالا ! يکی يه فکری کنه ! بدبخت ميشيما تیپمون عادی ميشه کسی نگامون نميکنه ها !!!  يهو يکی گفت حالا وقت شلواره !!! همه گفتن يعنی چی ! گفت يعنی اينکه مدل شلوارو عوش کنيم ! خلاصه کلی حال کردن ! از فرداش يه روز شلوار دمپاش تنگ بود ! يه روز گشاد !!! يه روز شلوار کلاٌ گشاد بود (بگ) يه روز لول تفنگی ! خلاصه گذشتو گذشت ! ديدن بابا فايده نداره ! بايد يه کاری کنن که آب از لبو لوچه اين پسرها راه بيفته !!! توی يکی از جلسات تصميم گرفته شد که شلوارو حالا کوتاه کنن !!!

اينشد که از فرداش دامن و شلوارهای کوتاه زير مانتو مد شد ! وای که بايد اين پسرهای بدبخت رو ميديديد که وقتی با چنين صحنه های احساس بر انگيزی روبرو ميشدن ! همچين احساساتی ميشدن ! که مجبور ميشدن کارهای خلاف اسلام انجام بدن !بعد ميگن چرا جامعه ما به فساد کشيده شد ! منبع فساد کل دنيا خانومها هستند ! (البته بعضی خانومها) حالا بدبختی اينجاس که اين کوتاه شدن ها نه تنها تموم نشده بلکه هنوز هم ادامه داره اما تا کی ... خدا ميدونه !

این عکس رو يک لحظه نگاه کنيد ...

واقعاٌخود من که يک پسرم با ديدن اين ساق پا معلوم نيست بعدش چيکار میکنم !

 

يادتون نره نظر بديد !

بای <ميثم>



13 آذر 1391برچسب:, :: 11:51 ::  نويسنده : نازنین

سلام به همه شما دوستان عزيز خودم !

اميدوارم  که مثل هميشه سر حال و سر بلند باشيد !

امروز ميخوام واسه شما دوستان عزيزم چيزي خارج از طنز و انتقادي بلکه با حال و هواي عاشقانه بنويسم !  به ? زبان انگليسي و فارسي ...!

 

اين رو تقديم ميکنم به کسي که واقعاٌ دوسش دارم...‌!

I do not want to change you know what is best for you musch better than me

نميخواهم تو را عوض کنم خود تو بسيار بهتر از من ميداني چه به صلاح توست !

I do not want you to change me

نميخواهم تو نيز مرا عوض کني !

I want you to accept me and respect me the way i am

از تو ميخواهم من را همانگونه که هستم بپذيري و احترام بگذاري

In this way

اين چنين

We can build a strong relationship based on reality rather than a dream

ميتوانيم پيوندي استوار با ريشه در واقعيت و نه در رويا بنا نهيم !

And  whom i always want to be with

و تو هماني که ميخواهم هميشه در کنارت باشم !

I love you

دوست دارم!

 

اين متن رو تقديم ميکنم به همه شما دوستان عزيزم ..!

Some times it takes advese conditions for people to reach out to on another

گاه انسان بايد در سختي باشد تا به ديگري دست ياري دهد

Sometimes it takes bad luck for people to understand their goals better

گاه انسان بايد با بخت بد روبرو شود تا هدفش را بهتر بشناسد

Sometimes it takes a storm for people to appreciate the calm

گاه به طوفان نياز است تا او قدر آرامش بداند

Sometimes it takes being hurt for people to be more sensitive to feeling

گاه بايد به او آسيب رسد تا با احساس تر شود

Sometimes it takes doubt for people to trust one another

گاه بايد در شک و ترديد باشد تا به ديگري اعتماد کند

Sometimes it takes seclusion for people to find out who they really are

گاه بايد در گوشه اي تنها يماند تا واقعيت وجود خود را بشناسد

Sometimes it takes disillusionment for people to become informed

گاه بايد از شيفتگي رها شود تا به آگاهي برسد

Sometimes it takes feeling nothing for people to feel every thing

گاه بايد کاملاٌ بي احساس شود تا همه چيز را احساس کند

Sometimes it takes our emotions and feelings to be completely penetrated for people to open up to love

و گاه بايد در اوج شور و احساس بود تا به قلب او راه يافت و او به روي عشق در بگشايد ...

 

خوش باشيد .. !

فعلاٌ با <ميثم>



13 آذر 1391برچسب:, :: 11:51 ::  نويسنده : نازنین

طالع بینی چینی

هيچ كلكي در كارنيست! اين بازي بطرز شگفت آوري دقيق خواهد بود! البته بشرطي كه تقلب نكنيد!
طالع بيني چيني! .. سال جديد چيني امسال سال اژدهاي آهنين است كه اميدواريم سالي خوش و پر از خوش شانسي براي شما باشد!



فقط به دستور العمل عمل نمايد و تقلب نكنيد، در غير اينصورت نتيجه درست از آب در نخواهد آمد و بعد آرزو خواهيد كرد كه ايكاش تقلب نمي كرديد!
اين حدوداً 3 دقيقه زمان خواهد برد تا شما را ديوانه كند!!

كسي كه اين پيام را ارسال كرده گفت كه آرزويش ظرف 10 دقيقه به حقيقت پيوست!!!

اين بازي نتيجه خنده دار و در عين حال شگفت انگيزي خواهد داشت!

پيام را يكجا تا پايا ن نخوانيد بلكه مرحله به مرحله پيش برويد و عين دستورالعمل انجام دهيد!

نكته: زماني كه ميخواهيد اسامي را بنويسيد اطمينان حاصل كنيد كه اشخاصي هستند كه شما آنها را مي شناسيد (تبصره از خودم: يعني اسم الكي يا بيخودي ننويسيد!!!)
مهم: همچنين بياد داشته باشيد كه بهنگام نوشتن اسامي و عمل كردن به دستورالعمل از احساس و غريزه خود استفاده كنيد و بيخودي و بيش از حد فكر نكنيد بلكه آنچه كه در آن لحظه به ذهنتان مي آيد را بنويسيد!

با زهم بايد گفته شود كه به آرامي و مرحله به مرحله به انتهاي متن برويد در غير اينصورت نتيجه درست نخواهد بود و آنرا ضايع خواهيد كرد!
(باز هم تبصره از خودم: اين رو بخاطر اين چندين بار تكرار كرده كه آدمهاي فضول ببخشيد كنجكاو خودشونو كنترل كنن!!!)
خوب حالا يك قلم و يك برگ كاغذ آماده كنيد.

1- اول از هر چيز اعداد 1 تا 11 را بصورت ستوني يا رديفي (زير هم) بر روي كاغذ بنويسيد.
2- سپس در جلوي رديف (ستون) 1 و 2 هر عددي را كه مايليد بنويسيد.
3- حال در جلوي رديف 3 و رديف 7 نام شخصي را از جنس مخالف بنويسيد.
== قرار نشد به پايين نگاه كنيد! تقلب ممنوع !!=
4- نام اشخاصي را كه مي شناسيد (چه دوست يا اعضاي خانواده يا فاميل) در جلوي رديفهاي 4، 5 و 6 بنويسيد.
5- در رديفهاي 8، 9، 10 و 11 نام چهار ترانه (آهنگ) را بنيوسيد (در جلوي هر رديف نام يك ترانه)
6- اكنون نهايتا ميتوانيد يك آرزو كنيد!!
و حالا كليد رمز گشايي اين بازي:
1- عددي را كه در رديف 2 نوشته ايد مشخص كننده تعداد اشخاصي است كه شما بايد در باره اين بازي به آنها بگوييد!
2- شخصي كه نامش در رديف 3 قيد شده كسي است كه شما عاشقش هستيد!!!
3- شخصي كه نامش در رديف 7 قيد شده كسي است كه شما دوستش داريد ولي با هم نمي سازيد (يا به تعبير ديگر عاقبت خوشي نخواهد داشت!)!!!
4- شخص شماره 4 كسي است كه شما بيش از همه به او اهميت ميدهيد!
5- شخص شماره 5 كسي است كه شما را بسيار خوب مي شناسد.
6- شخصي كه نامش در رديف 6 قيد شده، ستاره بخت (ستاره خوش شانسي) شماست!
7- آهنگ قيد شده در رديف 8 با شخص شماره 3 تطبيق مي كند (مرتبط است)!!!
8- آهنگ شماره 9 آهنگي براي شخص شماره 7 است!
9- آهنگ شماره 10 آهنگي است كه بيش از همه افكار شما را بازگو مي كند!
10- و بالاخره شماره 11 آهنگي است كه مي گويد شما در باره زندگي چه احساسي داريد!!!!

واقعا شگفت آور است! نه؟! ولي بنظر مي آيد كه درست باشه!


خوب چطور بود؟ كف كرديد.. نــــه؟

با تشکر از راهنمايی دوستان در مورد معرفی اين سايت .!

بای <ميثم>



13 آذر 1391برچسب:, :: 11:51 ::  نويسنده : نازنین

بازم سلام !

دوباره اومدم که واستون بنويسم ! دلم واسه همتون تنگ شده بود ! واسه نظرات شما ! واسه درد دلتون واسه گلايه هاتون ! حتی واسه توهين کردنتون .

همونطور که قول داده بودم نوبتی هم که باشه نوبت نوشتن مطلبی درباره اينترنت و چت کردنه ! اميدوارم از اين مطلب هم لذت ببريد !

اينترنت

۱-ميره يه کافی نت

۲-يه کارت اينترنت ميخره

۳-ميره خونه کامپيوتر رو روشن ميکنه

۴-ميخواد وصل شه به اينترنت

۵-رمز کارت رو وارد ميکنه

۶-خط اشغاله

۷-عصبانی مشه ميگه اين شرکت هم که هميشه اشغاله !

۸-بعد از يک ربع تلاش بالاخره وصل ميشه

۹-سرعت کمه ار اينترنت خارج ميشه

۱۰-دوباره بعد از ۲۰ بار تلاش وصل ميشه !

۱۱-سرعت اينترنت بد نيست

۱۲-ياهو مسنجر رو اجرا ميکنه

۱۳-آيدی با پسورد رو ميده

۱۴-تا ۸ صبح چت ميکنه !

۱۵-دی سی ميشه

۱۶-ديگه وصل نميشه !

۱۷-عصبانی ميشه !

۱۸-تو دلش ميگه باشه تا فردا

۱۹-کامپيوتر رو خاموش ميکنه

۲۰-ساعت ۱۰ ميگيره ميخوابه !

اين احتمالاٌ برنامه ۵۰٪ ايرانيهاس ! که ميخوان وارد دنيای اينترنت شن !!!

من شخصاٌ معتقدم ما ايرانيها هنوز فرهنگ استفاده از اينترنت رو نداريم ! وقتی صحبت ار اينترنت ميشه همه خيلی زود فکرشون معطوف چت ميشه ! اصلا راحت بگم فعلاٌ تو مملکت ما اينترنت يعنی چت ! حالا بماند بعضی ها هم استفاده های ديگه ای از چت ميکنن مثل دانلود عکس ، موزيک و فيلم ، برنامه و ... اما در کل موفقيت ای اس پی ها در ايران به خاطر استفاده بيش از حد ايرانی ها از چته !

حالا من بيشتر صحبتم در مورد چته ! بخاطر اينکه استفاده های ديگه از اينترنت در ايران خيلی کمه من در مورد چت واستون مينويسم !

چرا در مملکت ما چت اينقدر طرفدار داره ؟

در مملکت ما ايران بخاطر کمبود آزادی برای جوانا! و منع جوانان در مورد ارتباط بين دختر و پسر همه و همه باعث اين شده تا جوونها با پيدا کردن چت که خيلی راحت و با خيال آسوده ميتونن با هم صحبت کنن ، همديگرو ببينن ،شماره ردو بدل کنن ،آزادانه توهين کنن و هر کاری که بخوان انجام بدن بدون هيچ دردسری !

اين ميتونه اصلی ترين دليل استفاده بيش از حد چت در ايران باشه !

چت به روش ايرانی

در بيشتر سايت ها که برای چت کردن وارد ميشی ! تذکر دادن که افراد زير ۱۸ سال از چت کردن خودداری کنن ! يعنی واضح تر بگم چت برای افراد زير ۱۸ سال ممنوع است ! اما اگه يه امار دقيق بگيری متوجه ميشی که بيش از ۹۰٪ کسانی که در ايران دارن چت ميکنن افراد دارای سن کمتر از ۱۸ سال هستن ! که چت اون هم از نوع ايرانی ميتونه اثر بسيار مخربی بر روی ذهن آنها بگذاره !

يکی ديگه از اتفاقاتی که در چت به روش ايرانی پيش مياد نثار کردن فحش های جانانه به همديگه ميتونه باشه که همه کسانی که چت ميکنن مشاهده کردن و فکر نميکنم لازم باشه توضيح بدم پيدا کردن دليل اين کارو ميزارم به عهده خودتون!

از ديگر مسائل چت به روش ايرانی که ميتونه مهمترين و اصلی ترين موضوع چت باشه ، پيدا کردن دوست دختر يا پسر هست ! اکثر کسانی که وارد چت ميشن به اميد پيدا کردن يک دوست دختر يا دوست پسر ساعت ها وقت خودشون رو در چت هدر مدن!

به نظر من نبايد هيچ گله ای داشته باشيم ! چون وقتی در کشور ما امکان اين نيست که يک دختر يا يک پسر بتونن راحت با هم صحبت کنن و همديگرو بشناسن و در آخر هم در صورت تفاهم با هم دوست شوند و يا ازدواج کنن. بايد هم ما ايرونيها بريم توی چت دنبال شخص مورد علاقمون بگرديم ! شايد هم ماهها طول بکشه اما بالاخره نبايد فراموش کنيم اکثراٌ به خاطر همين مسئله وارد چت شدن!

يه عده ديگه هم که ۲۴ ساعت روی خط اينترنت هستند هم به دنبال معروفيت های کاذب اينترنتی هستند که برای ابراز وجود و اينکه منم کسی هستم عمرو وقت و پولشون رو صرف استفاده بيخود و بيجهت از اينترنت ميکنن که آخرش هم راه به جايی نداره !

يک سری افراد هم فقط به قصد مردم آزاری وارد چت ميشن ! که ميتونی بگيم احتمالاٌ مشکلی دارن که ميان اون رو در محيط چت خالی کنن ! مثلاٌ با اين برنامه هايی که دست بچه های ۸ ساله تا ۱۰۰ ساله هست (بوتر)وارداتاق های چت ميشوند و افرادی که در حال گفتگو هستند از طريق اين برنامه ها به بيرون از اناق هدايت ميکنن ! که لذت اين کار رو من نميدونم در چيه ! از خودشون بايد بپرسيم !

چيزهايی که در چت بيشتر ميبينيم :

دروغ،آيدی های زشت و رکيک،فحش و ناسزا،دعوا،دوستی،عشق،تجارت و ...

در آخر هم بگم که هيچ وقت سعی نکنيد به چت کردن عادت کنيد که ميتونه آثار بسار نا خوشايندی بر روی روح و جسم انسان بزاره !

خلاصه دوستان من اگه بخوام واستون از چت ايرانی بنويسم شايد بيش از صد صفحه ديگه هم بيشتر شه ... اما در همين جا مطلبو تموم ميکنم چون ميدونم خارج از حوصله خوانندگان محترم وبلاگه!

شما دوستان عزيز همه چيز رو بهتر از من ميدونيد اين فقط يک ياد آوريه !

بای<gt;



13 آذر 1391برچسب:, :: 11:51 ::  نويسنده : نازنین

ماجراي ازدواج پسر رهبر با دختر دكتر حدادعادل

آقاي دكتر حداد عادل تعريف مي‌كردند: سال 77، خانمي به منزل ما زنگ زده بود و گفته بود كه: مي‌خواهيم براي خواستگاري خدمت برسيم. خانم ما گفته بود دختر ما در حال حاضر سال چهارم دبيرستان است و مي‌خواهد ادامه تحصيل دهد. ايشان دوباره پرسيده بودند كه اگر امكان دارد ما بياييم دختر خانم را ببينم تا بعد. اما خانم ما قبول نكرده بودند.

بعد خانم ما از ايشان پرسيده بودند كه اصلاً شما خودتان را معرفي كنيد. و ايشان هم گفته بودند: من خانم مقام معظم رهبري هستم. خانم ما از هول و هراس دوباره سلام عليك كرده بود و گفته بود: «ما تا حالا به همه پاسخ رد داده‌ايم. اما شما صبر كنيد با آقاي دكتر صحبت كنم. بعد شما را خبر مي‌كنم». آن زمان خانم من مدير دبيرستان هدايت بود.

بعد از صحبت با من قرار بر اين شد كه آنها بيايند و دخترمان را در مدرسه ببينند كه هم دخترمان متوجه نشود و هم اينكه اگر آنها نپسنديدند، لطمه‌اي به دختر ما نخورد. طبق هماهنگي قبلي، خانم آقا، آمدند و در دفتر مدرسه او را ديدند و رفتند. چند روز گذشت و من براي كاري خدمت آقا رفتم. آقا فرمودند: «خانم استخاره كرده‌اند، جوابش خوب نبوده است».

يكسال از اين قضيه گذشت. مجدداً خانواده آقا تماس گرفتند و گفتند كه ما مي‌خواهيم براي خواستگاري بياييم. خانم بنده پرسيده بودند كه چطور شده تصميمتان عوض شده؟ آقا گفته بودند: «خانم ما به استخاره خيلي اعتقاد دارد و دفعه اول چون خوب نيامده بود، منصرف شدند.» و خانم آقا هم گفته بودند: «چون دخترتان، دختر محجبه، فرهيخته و خوبي است، دوباره استخاره كردم كه خوب آمد و اگر اجازه بدهيد، بياييم.»

آن زمان دخترمان ديپلم گرفته بود و كنكور هم شركت كرده بود. پس از مقدمات كار، يك روز پسر آقا و مادرش با يك قواره پارچه به عنوان هديه براي عروس آمدند و صحبت كرديم و پس از رفتن آقا مجتبي، نظر دخترم را پرسيدم: ايشان موافق بودند. بعد از چند روز خدمت آقا رفتيم. آقا فرمودند: «آقاي دكتر! داريم خويش و قوم مي‌شويم» گفتم: چطور؟ گفتند: «خانواده آمدند و پسنديدند و در گفتگو هم به نتيجه كامل رسيده‌اند، نظر شما چيست؟» گفتم: «آقا اختيار ما دست شماست».

آقا فرمودند: «نه! شما، دكتر و استاد دانشگاهيد و خانمتان هم همينطور. وضع زندگي شما مناسب است؛ اما زندگي من اينطور نيست. اگر بخواهم تمام زندگيم را باز كنم، غير از كتابهايم يك وانت‌بار مي‌شود. اينجا هم دو اتاق اندرون و يك اتاق بيروني است كه آقايان و مسؤولين در آنجا با من ديدار مي‌كنند. من پول ندارم خانه بخرم. خانه‌اي اجاره كرده‌ايم كه يك طبقه مصطفي و يك طبقه هم مجتبي زندگي مي‌كند. شما با دخترت صحبت كن كه خيال نكند حالا كه عروس رهبر مي‌شود، چيزهايي در ذهنش باشد. ما اينطور زندگي مي‌كنيم.

اما شما زندگي نسبتاً خوبي داريد. حالا اگر ايشان بخواهد وارد اين زندگي شود، كمي مشكل است. مجتبي معمم هم نيست. مي‌خواهد قم برود و درس بخواند و روحاني شود. همه اينها را به او بگو، بداند.»

من هم به دخترم گفتم و ايشان هم قبول كرد. آقا در زمان قبل از رئيس جمهوريشان، در جنوب تهران خانه‌اي داشتند كه آن را اجاره داده‌اند و خرج زندگي‌شان را از آن درمي‌آوردند (ايشان حقوق رهبري نمي‌گيرند و از وجوهات هم استفاده نمي‌كنند)

هنگام صحبت در مورد مراسم عقد و مهريه و... آقا فرمودند: «در مورد مهريه، اختيار با دختر شماست. ولي من كه براي مردم خطبه عقد مي‌خوانم، سنت من اين بوده كه بيشتر از 14 سكه، عقد نخوانم و تا حالا هم نخوانده‌ام، اگر بخواهيد مي‌توانيد بيشتر از 14 سكه مهريه معين كنيد، ولي شخص ديگري خطبه عقد را بخواند . از نظر من اشكالي ندارد. چون تا حالا بيش از 14 سكه براي مردم عقد نخوانده‌ام، براي عروسم هم نمي‌خوانم.» من گفتم: «آقا! اين طور كه نمي‌شود. من با مادرش صحبت مي‌كنم. فكر نمي‌كنم مخالفتي داشته باشد.» در مورد مراسم عقد هم گفتند: «مي‌توانيد در تالار بگيريد ولي من نمي‌توانم شركت كنم.» گفتم: «آقا هر طور شما صلاح مي‌دانيد.»

فرمودند: «مي‌خواهيد اين دو تا اتاق اندروني و يك اتاق بيروني را با هم حساب كنيد. هر چند نفر جا مي‌شوند، نصف مي‌كنيم؛ نصف از خانواده ما و نصف از خانواده شما را دعوت مي‌كنيم.» ما حساب كرديم و ديديم بيشتر از 150ـ200 نفر جا نمي‌شوند. ما حتي اقوام درجه اولمان را هم نمي‌توانستيم دعوت كنيم، اما قبول كرديم.

آقا! غير از فاميل، آقاي خاتمي، آقاي هاشمي و آقاي ناطق و رؤساي سه قوه و دكتر حبيبي را دعوت فرمودند. يك نوع غذا هم درست كرديم. قبل از اينها صحبت خريد بازار شد. پسر اقا گفت: «من نه انگشتر مي‌خواهم و نه ساعت و نه چيز ديگري» آقا گفتند: خوب نيست.من هم گفتم: «حداقل يك حلقه بگيرند» اما آقا فرمودند: «من يك انگشتر عقيق دارم كه يكي براي من هديه آورده، اگر دخترتان قبول مي‌كند. من آن را به ايشان هديه مي‌دهم و ايشان هم به عنوان حلقه، به مجتبي هديه دهد.» قبول كرديم و انگشتر را گرفتيم و بعد به آقا مجتبي داديم كمي بزرگ بود. به يك انگشتر سازي برديم تا كوچكش كند و خرجش 600 تومان شد. خلاصه خرج حلقه داماد 600 تومان شد.

به آقا گفتيم در همه اين مسايل احتياط كرديم، ديگر لباس عروس را به دست ما بسپاريد و آقا هم فرمودند: آنرا طبق متعارف حساب كنيد. در همان ايام، ما خودمان براي پسرمان عروسي مي‌گرفتيم. و يك لباس عروس براي عروسمان سفارش داده بوديم بدوزند.

خلاصه قبل از اينكه عروسمان استفاده كند، همان شب دخترمان استفاده كرد. بعد اقا گفتند: «من يك فرش ماشيني مي‌دهم، شما هم يك فرش بدهيد.» و به اين ترتيب مراسم برگزار شد براي عروسي هم دو پيكان از اقوام ما و دو پيكان هم از اقوام آقا آمده بودند. مراسم در خانه ما تا ساعت 1 طول كشيد.

خانواده آقا آمده بودند كه عروس را ببرند. البته آقا ظاهراً كاري داشتند. نيامده بودند. اما وقتي عروس را به خانه آورديم ديديم اقا هنوز بيدار نشسته‌اند و منتظراند كه عروس را بياورند. فرمودند؟ «من اخلاقاً وظيفه خودم مي‌دانم براي اولين بار كه عروسمان قدم به خانه ما مي‌گذارد، من هم بدرقه‌اش كنم و به اصطلاع خوش آمد بگويم.»

ما خيلي تعجب كرده بوديم و فكر نمي‌كرديم آقا تا آن ساعت شب بيدار باشند. حتي آقا آن شب هم غذا نخورده بود. چون خانواده آقا سرشان شلوغ بود. به آقا غذا نداده بودند. آقا گفتند: «دكتر! امشب شام هم نداشتيم من به يكي از پاسدارها گفتم شما چيزي خوردني نداريد؟ آنها گفتندكه غير از كمي نان چيز ديگري نداريم. گفتم: همان را بياوريد. مي‌خوريم.»

بعد هم كه عروس وارد شد، آقا چند دقيقه‌اي برايشان در مورد تفاهم در زندگي و شرايط و اهميت زندگي زناشويي صحبت كردند و تا پاي در خانه، عروس را بدرقه كردند و خوش آمد گفتند. رعايت آداب حتي تا چنين جايگاهي چقدر ارزش دارد. اينها از بركت انقلاب اسلامي و خون شهداست.

ايشان دستور دادند حتي از ريزترين وسايل دفتر استفاده نشود؛ چون مال بيت‌المال است. حتي اگر مشكل وسيله نقليه هم پيش آمد، اجازه ندارند از وسايل دفتر استفاده كند.

 

نقل از حجت‌الاسلام پاينده

از اعضاي دفتر رهبر معظم انقلاب

منبع:
ANDISHE INTERANET NETWORK 

پسر‌ جنوبی <t;  بای !



19 فروردين 1392برچسب:, :: 9:59 ::  نويسنده : نازنین

بازم سلام به همه شما دوستان عزيز خودم !

هر کاری کردم که بخوابم  نشد ! الان که ساعت هشت و نيم صبحه و من هنوز بيدارم !

آخه امتحانات Final نزديکه منم شبا مجبورم بيداربمونم و درس بخونم ! ساعت هم که از ۴ گذشت ديگه خوابم نميبره ! بگذريم ...

تو تختم داشم دفتر تلفنمو ورق مبزدم که مثلاٌ با ديدن شماره ها بعضی خاطرات مربوط به صاحب شماره واسم زنده شه (درد تنهايی ديگه) !!! ...يهو يه شماره جالب رو ديدم !!!          

شماره موبايل هلنا !‌ !‌ !

 

تقريباٌ ۳ سال پيش بود ! يه شب زمستونی سرد! منم توی فروشگاه خودم مشغول کار کردن بودم ...

از در فروشگاه يه خانم قد بلند با چشمای فوق الاده خوشکل و خوشرنگ طوسی با پوست روشن و بينی کوچيک و ....                                     مـــــــــــــــــــــــــــــم !!! (آخرت قيافه) به همراه يه دختر ديگه که تقريباٌ۲ سالی از خودش کوچيکتر بود اومدن داخل !

دختره بعد از يک سلام و عليک کوتاه گفت : معذرت ميخوام CD شوی ايرانی جديد داری ؟

من به خاطر منکرات و اماکن از اين cd ها نمی فروختم ! اما توی دلم به خودم گفتم ! احمق  جون نذار بپره ! مگه در سال چند تا دختر به خوشکلی اين مياد فروشگاه ؟ اصلاٌ مگه کلاٌ تو دنيا چند تا دختر خوشکل داريم ! (خوبه با اين همه فکر پروفسور نشدم ! )           خلاصه ...

گفتم بله دارم اما به خاطر اماکن داخل خونه نگهداری ميکنم شما اين کارت ويزيت فروشگاه رو داشته باشيد !!! شماره موبايل من روش نوشته شده !  امشب کافيه که يک تماس کوچولو با من بگيری و ياداوری کنی تا من فراموش نکم و فردا واستون بيارم فروشگاه !!!

دختره هم تشکر کرد و بای بای کرد و رفت !

***

ساعت ۱۱ شب بود که موبايلم زنگ خورد ! گوشی رو برداشتم ... صدا آشنا بود ! آره خودش بود ...

سلام آقای ... من ..... هستم گفته بوديد واسه ياد آوری تماس بگيرم و ...

آهان بله بله ! حال شما ! آخ آخ ديدی داشت يادم ميرفت ! خوب کردی تماس گرفتی ! بله بله الان واستون ميزارم کنار ....  اومدم ادامه بدم که يهو گفت: خب اگه با من کاری نداريد فعلاٌ خداحافظ تا اومدم زر بزنم ! قطعش کرد !

منم بيخيالش شدم و همه چيزو سپردم واسه فردای اون شب !

***

مثل هميشه نشسته بودم تو فروشگاه و مشغول کارام بودم که سر و کله جيگر خودم پيدا شد ! بازم با همون دختره اومده بود‌! سلام کوچيکی کرد و گفت سی دی های من آماده شده ؟ که من گفتم ! معذرت ميخواما سی دی غير مجازه ! دردسر داره ! سوپ جوی پوس کنده نيست ۱۰ دقيقه ای حاضر شه !

يه خورده حالت عصبی به خودش گرفت و گفت آقا مگه شما نگفتيد که امروز حاضر ميشه پس ديگه غير مجاز و سوپ يعنی چی ! به همه مشتری هاتون هميشه اينجوری قول ميديد ؟

منم خودمو جمع و جور کردمو گفتم ! نه ! اين دفعه اوله ! ديگه خوشکلی مشتری واسه اولين بار هولم کرد و فکر کردم شايد اين جوری بشه بيشتر با هم آشنا شيم ! وای وای  ديدم يک اخمی کرد که انگار ۷۰۰ نفر و با هم الان سلاخی ميکنه ! گفت خيلی هيزی آقا سی دی نخواستم خداحافظ !

رفت و حال من کلی گرفت ! تو دلم ۱۰۰ بار به خودم فحش دادم که چرا اينطوری کردم !

تا شب تو فکر بودم که چيکار کنم ... آيا به شماره ای که باهاش به من زنگ زد تماس بگيرم يا نه ! که بالاخره دل و زدم به دريا !

....... بوق ..... بوق ....... بوق ...... بفرماييد ؟ ..... الو بفرماييد !؟

آره درسته خودش بود ... گفتم :الو سلام بنده ............. !!! بوق بوق بوق !!! موبايلو قطع کرد ! نذاشت حرفم تموم شه ! ..... دوباره تماس گرفتم ... جواب نداد ... دوباره گرفتم و دوباره ! نميدونم ۲۰ بار شد بود يا نه که جواب داد و گفت آقای محترم چی ميخوای از دست من ؟ ها ؟؟؟   منم هول شده بودم اما خونسرديمو حفظ کردمو با يه خورده غم تو صدام گفتم :بيزحمت يک لحظه قطع نکنيد ! به خدا هيچی ! خواستم که فقط از گستاخی که امروز کرده بودم معذرت خواهی کنم ! من خيلی بيش از حد پررو بازی در اوردم معذرت ميخوام ! ببخشيد !!  در ضمن سی دی های شما هم آماده شده اگه دوست داشتی خوشحال ميشم تشريف بياری فروشگاه ... خداحافظ ! و منتظر حرف اون نشدم و قطع کردم !

***

فردای اون روز فروشگاه بودم ! سی دی های اون خانم هم از آرشيو خودم واسش کپی کرده بودم اما هيچ اميدی نداشتم که ديگه طرفهای من پيداش شه ! ... اون قسمت پشتی فروشگاه که يه آبدارخونه درست کرده بودم مشغول درست کردن کافی بودم که صدای دلنگ دلنگ در فروشگاه به من گفت که يکی اومده تو ! از تو آبدارخونه به بيرون سرک کشيدم که ببينم کيه که با کمال تعجب ديدم خودشه ! بازم با همون دختره ی هميشگی ! اما اينبار خندون ! و با يه شاخه گل رز !!! شاخ در اوردم و هول شدم سلام عليک کردم و اومدم بيرون ! سلام گرمی کرد و شاخه گل رو داد به من و تو ادامه گفت:منم واسه حرکت ديروز و ديشب معذرت ميخوام و حالا هم که فکر ميکنم ميبينم که شما حرف همچين بدی هم نزدی !!! به هر حال بگذريم سی دی های من کو خوش قول ؟ منم سی دی ها رو از توی قفسه اوردم بيرون و گفتم اينم خدمت شما ! سر کار خانم !!

خب آقای ... حرفشو قطع کردم و گفتم اگه فقط بگی ميثم راحت ترم ! ببخشيد ! گفت باشه !  حالا آقا ميثم حساب من چقدر ميشه ؟ که تو جوابش گفتم با اين گل و حرف گستاخانه ديروز من ....... بدهکار هم ميشم ! خنده خوشکلی کرد و گفت جدی ميگم چقدر ميشه !؟ منم گفتم خب بنده هم جدی گفتم !! خلاصــــــــــــــــــــــــــه آخر سر پول و نگرفتم و رفت ! همون شب تماس گرفت و ۱۰ دقيقه ای صحبت کرد و گفت که اسمش هلنا است و ارمنی هست و اون دختره که همراهشه خواهر کوچيکترشه و از اين حرفها .... بعد من تماس گرفتم و اون گرفتو ... تماس ها زياد شد و با هم دوست شديم ... !

يه روزی از روزهای خدا گفتم هلن بيا بريم بيرون خيلی حرفها واسه گفتن دارم که بايد رو در رو بگم ! هلن هم گفت که آشنا زياد هست که ممکنه اونو ببينن و يا اينکه مامور ما رو بگيره !! خلاصه قرار شد بياد فروشگاه ! منم داداشمو خبر کردم که مخ خواهر کوچيکه رو بزنه ..... !

سرتونو درد نيارم پاتوق ما شد فروشگاه !! داداشم طبقه بالا من پايين ! کار و کاسبی هم تعطيل !!! روز به روز قرارا بيشتر ميشد  منم که ديگه کور شده بودم که بابا خطرناکه تو فروشگاه از اين قرتی بازی ها!!!

***

يه روز سرد بارونی طبق معمول هلن پيش من پشت ميز نشسته بود و مسلم داداشم بالا بودپيش طرفش ! مشغول ياد دادن اينترنت به هلن بودم که يهو سرمو بالا کردمو پشت ويترين بيرون فروشگاه ۲ تا برادر بسيجی رو ديديم که ۴ چشمی دارن داخل و میپان ! کپ کردم !!!  هول هولی به هلن گفتم تو مشتری هستی منم دارم بهت برنامه نشون ميدم که کدومو ميخوای واسه رايت و ... ! بعدشم گفتم مسلم جمع و جور کن مامورا اومدن !!! بی خبر از اينکه مسلم تو کاخ هفت پادشاه بود و نشنيد ! منم از رو صندلی بلند شدم و الکی با دست هی به مانيتور اشاره ميدادم که يعنی دارم بهش ميگم کدومو ميخواد وای که دستام چطور ميلرزيد از ترس ! بعد از ۱ دقيقه حمله کردن ! انگار که قاتل گرفته باشن !! از جات تکوم نخور دست به کامپيوتر هم نزن !! سريع پريد تو مانيتور رو نگاه کرد و گفت شو نگا ميکردی نه ؟؟  اين خواهر کيه ؟ چه نسبتی داره با تو ؟  گفتم آقا شو چيه !!! ميبينی که !!! اين برنامه کپی کردن سی دی ايه ... اگه هم روی در رو خونده باشی بايد فهميده باشی که اينجا فروشگاه کامپيوتره و اين خانم هم مشتری هستن که دارن از کامپيوتر برنامه هاشونو گلچين مبکنن !!!! نا سلامتی ۳ ساله اينکاره ام ها !!!

يکمی ضايع شد اما متاسفانه !! آقا مسلم و دختره شانس من دعواشون ميشه !!! صدا رفت بالا همين لحظه بود که برادر عزيز بسيجی ميگه به به بالا هم که يه خونواده ديگه داره از هم میپاشه !!! ماموره گفت اگه حرف بزنی پاره ات ميکنم ! و آروم آروم از پله داشت ميرفت بالا که داد زدم مسلم مامور داره مياد بالا !!! اون برادره هم بودو بودوش کرد و زود رسيد بالا !!! مچشونو گرفت اوردشون پايين ! يه بی سيم از جيبش در اورد و گفت سيد تشريف بياريد داخل عروسيه !!! بعد از ۱ دقيقه يک آقای خوش اخلاق ريشو اومد تو و گفت جريان چيه که برادر بسيجی ۱۰۰ تا گذاشت روش و تحويل سيد داد !! ما هم که هی ميگفتيم بابا الکی ميگه ا ا ا !!! سيد هم گفت برادرا شما تشريف ببريد بيرون من خودم شخصاٌ رسيدگی ميکنم !!! منم زير چشمی دخل و باز کردم ببينم چقدر توشه که الان ميره تو پاچم !!! سيد هم رو کرد به دخترا و گفت شما هم بريدخونه و ديگه اينجا نبينمتون !

هلن و خواهرش که خيلی ترسيده بودن تو ۱ ثانيه غيب شدن !!! من موندم و مسلم و سيد ! زودی گفتم سيد نوکترم هر کاری ميگی ميکنم هر چی بخوای ميدم فقط فروشگاه و پلمب نکنی که آبروم جلو بابا مامانم و دوستام ميره !! سيد هم گفت تو که اينقدر تو فکر آبرويی چرا اينکارو کردی که حالا اينجوری بيای بگی ؟ نترسيد برادرا من نه با شما نه با پول شما ونه با فروشگاهتون کار دارم فقط ميخوام امربه معروف و نهی از منکرتون کنم !  و شروع کرد ۳ ساعت نصيحت کردن ! که من و مسلم هم از ترس الکی گوش ميکرديمو چشم چشم ميگفتيم ! آخر سر هم گفت اينجا تحت نظر ماست اگه خلافی دوباره سر بزنه ! پلمب !!! يا علی و رفت ! ما هم نفس راحتی کشيديکو به روح پدر سيد صلوات !!!

خلاصه تا رفتن موبايل هلن رو گرفتم که گفت حالام اصلاٌ خوب نيست بعداٌ تماس بگيرم !! بعد از اون جريان هلن ديگه فروشگاه من نيومد اما بيشتر وقت ها ميرفتيم بيرون و بعد از ۴ ماه در يک شب بهاری از من خداحافظی گرفت و به خاطر کار پدرش رهسپار سوئد شد! ( چه شبی بود اون شب ) !!

از ته دل آرزو ميکنم هر جای دنيا که هست خوش و خرم و سر حال باشه!

پايان !

پسر جنوبی < بای



13 آذر 1391برچسب:, :: 11:51 ::  نويسنده : نازنین

بالاخره بعد از یک سال دوباره این وبلاگ رو راه اندازی کردم این هم اولین پست . تصمیم گرفتم هر آپم رو در 1 بخش قرار دهم و صفحه وبلاگ دارای۲ پست باشد.

 

----------------------------------------------------------------------------------------

 

خدا آسمون رو آفرید گفت قشنگه

يه شب خانم خونه اصلا" به خونه بر نميگرده و تا صبح پيداش نميشه! صبح بر ميگرده خونه و به

شوهرش ميگه كه ديشب مجبور شده خونهء يكی از دوستهای صميميش (مونث) بمونه. شوهر بر ميداره به 20 تا از صميمی ترين دوستهای زنش زنگ ميزنه ولی هيچكدومشون حرف خانم خونه رو تاييد نميكنن! يه شب آقای خونه تا صبح برنميگرده خونه. صبح وقتی مياد به زنش ميگه كه ديشب مجبور شده خونهء يكی از دوستهایصميميش (مذكر) بمونه. خانم خونه بر ميداره به 20 تا از صميمی ترين دوستهای شوهرش زنگ ميزنه. 15 تاشون تاييد ميكنن كه آقا تمام شب رو خونهء اونا مونده!! 5 تای ديگه حتی ميگن كه آقا هنوزم خونهء اونا پيش اوناست!!

 نتيجهء اخلاقی: يادتون باشه كه مردها دوستهای بهتری هستند
----------------------------------------------------------------------------------------
 

سخنان یه دختر ... با مدیر وبلاگ :

دختر خوب هست !
اگه عرضه ی پیدا کردن ندارید رو خوباش عیب نذارید
من کم پای عشقم واینستادم !
واسه همینه که صدام در اومد !
هنوز هم تا آخرین نفس باهاشم!
صابر عرضه داشت منو پیدا کنه
اگه وقتتو جای این وبلاگ واسه پیدا کردن دختر خوب گذاشته بودی حتمه پیدا کرده بودی

آخه شما دخترا مگه گم شدین بخواهیم پیداتون کنیم

بعد آخه اینم عرضه می خواد

اگه بخواهیم دختر رو یه مرغ حساب کنیم من مرغداری داشتم

ولی آتیشش زدم چون سود برام نداشت

داف برای من ارزش نداره

 

دریا رو آفرید گفت قشنگه

زمین رو آفرید گفت قشنگه

مرد رو آفرید گفت قشنگه

زن رو آفرید گفت اشکال نداره آرایش می کنه

 

----------------------------------------------------------------------------------------

 



11 آذر 1391برچسب:, :: 13:38 ::  نويسنده : نازنین

سلام دوستان امیدوارم حال همتون خوب باشه ...

از نظرات همتون ممنونم . یه سری دختر ها تو نظراتشون گفتن عیب از ما پسراست نه از اونا خوب اشکالی نداره این حرفها رو میزاریم به حساب اینکه کونشون سوخته.

The Best My Post In WebLog

 

دخترا اصلا بینی هاشون رو عمل نمی کنن .

 

هیچ وقت موهاشون رو رنگ نمی کنن مادر زاد مش شده .

 

هیچ وقت به هم دیگه چپ  چپ نگاه نمی کنن و به هم حسودی نمی کنن .

 

تمام طلا جواهراشون اصل اصله .

 

هرگزقبل از ازدواج ابروهاشون رو بر نمی دارن عمرا بردارن کی  گفته

 

بر میدارن نه بابا بر نمی دارن که مرتبش می کنن .

 

بی اجازه مامان و بابا هیچ وقت بیرون نمی رن .

 

به بهانه کتابخونه با دوستشون که با یه پسر بیرون نمیرن بیرون باورکنین .

 

انقدر خواستگار دارن که نمیدونن به کدوم جواب بدن !!!

 

همیشه سر به زیرن اصلا به غریبه ها نگاه نمی کنن ( کاش فقط نگاه بود)

 

بعد ازازدواج تازه میفهمن حروم شدن تفلیها خونه باباشون همه چیزداشتن .

 

چشماشون رواصلا لنز نمی ذارن رنگش مادر زادی سبزوآبیه وخاکستری

 

بنفش زرد و قرمز و ..........

 

تا حالا تو زندگیشون با هیچ پسری حرف نزدن !!! ( این دیگه ته دروغه )

------------------------------------------------------------

مرگ بر دختر اشتباست

 

چون لایق مرگ هم نیست

 

 

ولی من عاشق مرگم چون مرگ رو متولد شدن می دونم .

و ارزش مرگ را بیشتر از آن می دانم که برای دختر آرزو کنم .

پس منتظر می مانیم تا ریشه کن شدنشان را یک به یک ببینیم .

پس در انتظار آن روز آهسته قدم بر می داریم تا جهانی بدون دختر را

تجربه کنیم و می کنیم ...

آرزوی مرگ هم برایت زیاد است

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

واژه مرگ واژه جالبی نیست.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

راستگو ترین موجودات روی زمین

آنتی دختر صحبت می کنه:




31 فروردين 1392برچسب:, :: 15:38 ::  نويسنده : نازنین

 

امروز اومدیم یک مصاحبه ای با دختران داشته باشیم تا سطح ادب و فرهنگ اونها

رو به شما نشون بدیم :

گزارشگر ما: عذر میخوام خانم محترم نظر شما در رابطه با وبلاگ Che-Jalab1  چیه ؟

 

خانم محترم : عوضیامیدونین خدام ازخلقت شما پسراپشیمونه!

هموتون یه گهین هرزه وچشم چرون وکثافتو...هرچی فحش تواین دنیاست.

معلومه هیچ دختری بهت محل نمیذاره

توحتی جلبکم نییستی که ته دریاچه قایم شی مث لجن کنارجوب میمونی

ولی حیفه پول بابای دله دزدت که توروبالا کشید.

وقتم برام خیلی مهمه فقط میخواست روشنت کنم که جات توتوالته عقده ایی

بازم میگم خاک توفرق سرت

اللهی که تومهمونی کونت توشلوارجین تنگ تنگ بخوارولی کاری ازدستت برنیاد

فقط یه چیزدیگه:میخواستم بدونم توازمامان سوراخ کشادت که توازتوش بیرون
اومدی متنفری؟ خجالت بکش

 

بله خوب هر کس تو یه جایی بزرگ شده دیگه . یکی تو خونه یکی هم تو طویله .

انگار من نمی تونم فحش بدم. خوب بگذریم سطح فکر پایینه .

می ریم سراغ یه خانم دیگه:

گزارشگر ما: عذر میخوام خانم محترم نظر شما در رابطه با وبلاگ Che-Jalab1  چیه ؟

 

خانم محترم :سلام.

سلام به همه ی دختر و پسرای ایرونی

تویی که اسم خودتوگذاشتی ضد دختر ببین من یه دخترم وباحرفات موافقم

 ولی توهم بایدیه کوچولوانصاف داشته باشی!همه ی دختراکه بدنیستن همین

مامان خودت ازاول دختربوده دیگه الانم شده مامان توایشالا خداعمرباعزت به مامان

 توومامان منوهمه ی مامانای دیگه بده(اللهی امین)اصلا من باکسایی که بااسمهای

 ضدپسروضددختروبلاگ میسازن مخالفم تواین دنیا پسر بد و خوب و دخترای بدیاخوب

هستن من دیدم ازهر دو  نوعشونو دیدم خب اونا عقده دارن بی خونوادن خدا هواسش

 به همشون هست


وبلاگت خیلی جالبه من که ازش خوشم اومد


موفق باشی

 

نه خداییش دختر با دختر فرق می کنه  

در جواب خوشتیپ اول باید عرض کنم آرزوی مرگ هم برایت زیادست چون لایق حرف دیگه ای نیستی

و در جواب خانم دوم باید عرض کنم از نظرتون ممنونم ترتیب اثر خواهم داد .

------------------------------------------------------------

دخترا وارتباط با آنها رو بهتر بشناسید!!!! مرد کلمه را کشف کرد و مکالمه را اختراع کرد. زن مکالمه را کشف کرد و شايعه اختراع شد

مرد قمار را کشف کرد و کارت‌هاي بازي را اختراع کرد. زن کارت‌هاي بازي را کشف کرد و جادوگري اختراع شد

مرد کشاورزي را کشف کرد و غذا اختراع شد. زن غذا را کشف کرد و رژيم غذايي را اختراع کرد

 مرد دوستي را کشف کرد و عشق اختراع شد. زن عشق را کشف کرد و ازدواج را اختراع کرد

مرد تجارت را کشف کرد و پول را اختراع کرد. زن پول را کشف کرد و « خريد کردن » اختراع شد

از آن به بعد مرد چيزهاي بسياري را کشف و اختراع کرد. ولي زن همچنان مشغول پول گرفتن بود



11 آذر 1391برچسب:, :: 13:38 ::  نويسنده : نازنین

امروز می خوام یه مطلب که خیلی وقته مغز منو مشغول کرده بنویسم.بله این مطلب کمی جنجالی هست و شاید خیلی ها به این موضوع فکر کرده باشندوامروز می خوام بنویسم اگه من دختر بودم چکار که نمی کردم

بله...

__________

سلام

موضوع داستان این هفته:یک روزی که دختربودم!!!

::::

بازم صبح شد و مامان امد تو اتاقم و منو بیدار کرد...آرمیتا(من از این اسم خیلی خوشم میاد..اسم جدیدم)..آرمیتا جان..پاشو..وقت مدرست هست ها..

چشم مامان(من از اون دختر با ادبا می شدم).الان میام.

سر میز صبحونه داشتم صبحونه می خوردم که باز اون دادش لوس و پرروم با من کل میندازه...آهای آرمیتا...چه خبرته ...منم می خوام بخورم ها...

خوب از جلو خودت بخور همش باید دستت تو غذاهای من باشه...بابا(دخترا همیشه عزیز دردونه باباشونند)...نیگاه کن این الیاس چشم دریده باز اذیت می کنه..

در این جاست که پدر می گه..آهای الیاس...کم سر به سرش بزار...پاشو برو مدرست..

 

سر راه یه سر می رم در خونه صدیقه(همین Ali GTA خودمون...آخه من که تنهایی نمی تونم دختر بشم..می ترسم!!)بازم این داداشش میاد دم در

به به آرمیتا خانوم...احوال شما...با صدیقه کار دارید...

بله...اگه میشه صداش کنید بیاد..

چشم..الان...راستی آرمیتا جان(بچه پرو به من میگه جان)...درس صدیقه چطوره...خوبه؟؟

درسش بهتر از شماست...فقط اینو می دونم....

ااااااااااااا...شما از کجا می دونید من درسم بده؟؟؟

ای بابا...صدیقه..بیا دیگه...

 

سلام..آرمیتا..بریم.

بریم.

باز اون برادر چیز خول Ali GTA (اا..ببخشید صدیقه) رو به ما کرد و گفت:می خواهید تا دم مدرسه اسکورتتون کنم...

ما هم محلش نذاشتیم و رفتیم(کنف شد).

:::::::::در مسیر مدرسه::::::::::

آهای خانوم کجا کجا...با ما اینطوری نباش...

 

باز این تقی کچل به ما گیر داد...

صدیقه:چی می گی کچل بی خاصیت...مگه خودت خوار مادر نداری...بی حیا...زشت....آی مردم کمک....کمک.. ...I never forget u ....help ...help me

منم گفتم برو گمشو بی شخصیت کچل زشت..برووووووووووووو

در این حین تقی کچل قصه ما پا به فرار گذاشت.

خلاصه جونم براتون بگه از این حوادث برای ما دخترا زیاد پیش میاد ...شما اصلا خودشو ناراحت نکنید...

وقتی به مدرسه رسیدم با بچه ها یکی یکی سلام . احوال پرسی کردیم و رفتیم سر کلاس...

زنگ اول به سلامت گذشت و هیچ اتفاق خاصی نیفتد.

زنگ دوم این مهنا(همین مجتبی دیونه خودمون...عجب دختر شری هست ها)یه دونه از این عکس چسبونکی ها که قبلا خریده بود رو بر داشت و پشت رو گذاشت رو صندلی آقا معلم(یعنی همون خانوم معلم)...وقتی خانوم اومد سر کلاس من تازه فهمیدم نقشه این دیونه چیه...(اللهم شفا کن کل مرایض)...وقتی خانوم نشست رو صندلی و کمی زر زد ...دیگه بایست بلند می شد و درس می داد تا که بلند شد و پشتش(گل پشت و رو نداره) رو کرد به ما..در این زمان بود که از انفجار خنده  بچه ها کلاس به لرزه افتاد(آخه عکس که به باسن مبارک استاد چسبیده بود عکس یه جوجه بود که داشت از تخم در میومد)استاد برگشت و خیلی مودبانه رو به بچه ها کرد و گفت چیز خر(حواسم نبود این فحش ها بیشتر تو مدارس پسرانه رایج, خانوم گفت چی شده دوستان).

ما رو باش جفت دستا رو گذاشته بودیم رو شکم و خوابیده بودیم رو زمین و قهقه می زدیم.

و هر چی هم استاد می گفت بسته بسته ما ول کن نبودیم تا این دختره آشمال،صغرا (از اون جا که اسم آشمال کلاس ما اسمش اصغر بود این اسم را با مشورت با بزرگتر ها در نظر گرفتم) گفت:خانم پشت کون (ببخشید این دختره خیلی بی ادب هست) شما کاغذ (هنوز فرق بین کاغذ و عکس رو نمی دونه،حمال) چسبوندند.

خانوم بعد از یه مکث رو به بچه ها کرد و یه خشم و یه داد زد و رفت...

بعد چند دقیق دیدم خانوم با مدیر و معاونین و آبدارچی و چندین نفر دیگر وارد کلاس شد.

مدیر:خانو احمدی.به نظر شما کار کیا می تونه باشه؟؟

خانوم مدیر یا کار مهنا هست ...یا کار اون سعیدی پور یا کار اون آرمیتا هست..

خانوم من...من....دیوار کوتاه تر از ما پیدا نمی کنید؟؟؟

مدیر ساکت شووو...بیایید بیرون بینم...

دم دفتر همه ما گریه کنان....التماس می کردیم..

خانوم....به خدا ما نبودیم(آخه بی رحم دلت نمی سوزه من به این خوشگلی وقتی گریه کنم خط چشمم از بین می ره)

بگو کار کیه تا ولت کنم؟؟؟بگو؟؟

_خانوم من از کجا بدونم من از همه دیرتر تو کلاس رفتم...ولی من دیدم صغرا خیلی دور میز خانوم می چرخید...فکر کنم کار اونه....

نه...تو داری دروغ می گی....

فردا با اولیاتون میایید تا تکلیفتون روشن شه...

در این حین(هین)زنگ خورد و بچه ها تعطیل شدن..ما نشستیم با بچه ها مشورت کردیم ولی دلمون نیومد مهنا رو لو بدیم(آخر لوتی گری).

به هر حال یهو دیدیم مهنا از اون ور اومد و یه راست رفت دم دفتر و گفت:خانوم اجازه...

بله مهنا؟؟

خانوم کار اینا نبود...

چی کار اینا نبود؟؟

خانوم اون عکس...کار اینا نبود ..ما اونو گذاشته بوذیم رو میز..در آن زمان چنان سیلی به مهنا زد که من ترسیدم..

برو گمشو اونور آشغال بو گندو(هی این فحش مدارس پسرا رو رو با دخترا قاطی می کنم ولی احتمالا می گه برو اونور تا تکلیفتو روشن کنم)

شما ها هم برید سر کلاس ولی دیگه تکرار نشه

من:خانوم چی تکرار نشه،ما که بی گناه بودیم؟؟؟

برو کم زبون درازی کن..

به هر حال زنگ خورد و ما در حال برگشت به خونه بودیم که یهو دیم My Love من غضنفر سوار بر رخش آبی خودش یعنی همون موتور گازی به سمت من داره میاد......

::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::

در این جاست که انگشتان من درد می گیره و حوصله تایپ ندارم بقیه این داستان در سایر روزها



11 آذر 1391برچسب:, :: 13:38 ::  نويسنده : نازنین
باقی داستان:

غضنفر با اون بوق خرکیش یه سه چهار تا بوق زد ولی من باز یه اشوه(عشوه)شتری اومدم.گفتم:وای غضنفر تویی(مثلا ندیدمش)..چه خبر...دلت واسم تنگ شده بود؟؟؟

غضنفر:با همون لهجه شیرینش رو به ما کرد و گفت:گضنفر به قوربون آربیتا(منظورش همون آرمیتاست..بچم یکم لهجه ایتالیایی داره)بره..هارا بودی...دلم به اندازه سوراخ دماغ مورچه شوده بود ها..

باشه حالا که دیدی...بیفت جلو یه چند تا ته(تک)چرخ بزن حال کنیم عزیزم..

چشم آربیتا جان..همین الان...

غضنفر هم یه چند ته چرخ ردیف زده و اومد

راستی آربیتا...بعد از ظهر میای بیریم ...سین ما...هان..

نمی دونم عزیم بسگی به موقعیتم داره...می دونی که...ولی اگه شد...به موبایلت تماس می گیرم..ok عزیزم...

باشه...من منتظر تیلفون تو(بی ادب بگو شما) هستم..یادت نره ها...

باشه حالا برو...

خودافیظ..

در پناه خدا..

وقتی غضفر رفت مهدیه رو به من کرد و گفت:حیف تو نیست با این بی کلاس دوست شدی؟؟

صدیق:آره...راست می گه...حیفی...داری حروم میشی(اینو که راست گفتن)..

من:نه بچه ها شما نمی دونید..من تو چشمهای غضنفرم چیزی را می بینم که شما نمی تونید ببینید...اون قلبش پاکه...بچه راست گویی هست..

به هر حال از ما گفتن بود آرمیتا جان.

وقتی می رسم خونه می رم یه ماچ از مامان می کنم(همه می دونیم که این دخترا چقدر آشمالی میکنند)...

سلام مامان جون

سلام دخترم...خسته نباشی....

خسته نیستم مامان...با پاکنت پاک کردم....

بعد می رم جلو آینه....یه نیگاه به صورتم می کنم می بینم...وای....سیبیلم داره در میاد...چیکار کنم....می رم اون تیغ رو بردارم و میفتم به جون صورتم...وسیبیلهامو میزنم(دیگه از مردانگی خبری نیست)....

بعد با خانواده ناهار می خورم یه چرت می زنم و قتی همه رفتن بیرون...من می رم حموم...

 وای بازم باید موهای زاید رو بزنم..به هر حال...کارم تموم میشه..

مامان...حوله(هوله)بی زحمت بده....

بله دخترم...اینم حوله...

وای مامان...حوله نو خریدید..

نه دخترم..

پس چرا اینقدر این حوله نرمه..چیکارش کردی

یه کار خاص:در این حین صدای بابام میاد که میگه:کار خاص این مادر مهربون استفاده از نرم کننده Vernel هست::::ورنل محصول پاکوش:::

از حموم میام بیرون و میرم جلو آینه یه نیگاه به خودم می کنم...دست تو کیفم می کنم...یه روژه لب....یه سفید کننده.....حالا ماه شدم...

بعد می رم سراغ تلفون.زنگ می زنم به صدیقه..

سلام صدیقه جون...خوبی..

سلام..مرسی...

صدیقه جون..می خواستم ببینم امروز میای بریم کلاس تقویتی؟؟؟

کلاس تقویتی...مگه کلاس داریم امروز..؟؟؟

آره دیگه...اه...بازم یادت رفت؟؟

در این جاست 5ریالی حاج خانوم صدیقه می افتد و می فهمد که منظور من از کلاس فوق برنامه همون قرار با غضنفر هست......

آهان...باشه حتما..ساعت چند داریم..

نیم ساعت دیگه..به مهدیه هم بگو بیاد بریم...(وقتی با این دخترا قرار بزاری خدا به دادمون برسه یه لشکر با خودشون راه می اندازند)

باشه..بای بای

بای

مامان:مگه کلاس داری آرمیتا؟؟

آره مامان..کلاسمون هم خیلی مهم هست...خدا پدرشونو رحمت کنه..اگه این کلاس فوق برنامه ها نباشه ما که نمی تونیم سر کلاس چیزی بفهمیم(آره...همیشه با این جور دوزو کلک ها فلنگو می بندند)

.....از باجه یه زنگ به غضنفر می زنم و قرار رو Fix می کنم....

وای...غضنفر باز هم با همون تیپ دختر کشش...با همون پیرهن راه راه سفید و زردش و با اون شلوار خوش رنگ نارنجیش...با اون کتون آبیاش(همیشه این تیپش منو می کشه)اومد..

وای غضنفر..چه خوشگل شدی امشب...

آربیتا الان که شب نیس..نگی بت می خندند ها..

باشه..بریم

بریم سین ما...؟؟

آره دیگه...

بریم....

در مسیر سینما هی این مهدیه و صدیقه به من تیکه مینداختند و می خندیدند...وا چیه...حسودیتون میشه همچین دوستی ندارید..حسودا...چشوتون سوراخ شه...

تو سینما باز این غضنفر خوابش برد...وقتی سانس تموم شد..بیدارش کردم و برگشتیم خونه...

..سلام مامان.

سلام...چرا اینقدر دیر کردی

خوب مامان...کلاس فوق برنامه همینه دیگه..

باشه..حالا برو یه سر به غذا بزن ببین ته نگیره ها...

چشم.

راستی دخترم یه خبر!!!

چه خبری؟؟؟

فقط دست و پاتو گم نکنی ها؟؟؟باشه!!!

خوب بگو جونم به لب رسید؟؟چی شده؟؟؟

خوب تو دیگه قربونت برم بزرگ شدی..آخه داره واست خواستگار میاد..

من.من..(اینجاست که من مثل گچ قرمز(شایدم سفید) میشم و هیچی نمی گم و سرم رو میندازم زیر)

مامان:چی شده دخترم..نمی خوای بدونی کیه؟؟

کیه؟؟

پسر عموی بابات...دکتر حامد؟؟؟خیلی پسر با شخصیتی هست...البته هر چی تو بگی ما هم گوش می دیم...قراره آخر همین هفته بیاند واسه خواستگاری..نظرت چیه؟؟؟

_نظر خاصی ندارم...هر چی شما بگید..بعد بدوبدو می رم تو اتاقم..به آینده روشن فکر می کنم..به 5تا بچه خوشگل و....

...یهو صدای مامان منو از خواب بیدار میکنه....

آرمیتا جان..پاشو باید بری مدرسه....

سر سفره

الیاس:آخیش... شنیدم بالاخره قرار از دست این آرمیتا خلاص بشیم..براش خواستگار اومده...ها ها ها ها

بابا:لال شو ای پسر...سکوت..

....در مسیر مدرسه....

غضنفر:سلام آربیتا جان...دیگه تحویل نمی گیری ما رو مثل قدیما....

_آقا لطفا مزاحم نشید

__چی شده آربیتا...از کی تا حالا ما رو آقا صدا می کنی...؟؟

_گفتم که مزاحم نشید...؟؟من نامزد دارم(حالا خوبه نه به داره نه به باره...تازه دکتر حامد منو ندیده)..

وقتی ازش دور می شم...صدای زمزمش رو می شنوم که می گه...می خواستمت ولی نموندی پیشم...حتی بمونی عاشقت نمی شم...

-------------

پایان

------------

اینم یک روز که من دختر بودم البته بیشتر از یه روز شد یه روز و یه صبح شد....ولی به هر حال خوشحالم که دختر نشدم و پسر شدم.....


11 آذر 1391برچسب:, :: 13:38 ::  نويسنده : نازنین
 

 

 منبع : Www.che-jalab1.blogfa.coM

www.che-jalab1.blogfa.com

 فکر نمیکنم نیاز به توضیح باشه

فقط موهاشون رو ببینید . دلشون می خواد جلب توجه کنند.


 موجودی به نام دختر

يـك دختـر يك مـرد را مي خواهد - يك مرد ثروتمند، موفق،
جـذاب، تنومند، با استعداد، با محبت، پدري مهربان بـراي
فرزندانش و يا يك دوست... جـزئيات متفاوت ميـباشد امـا
يك نكته اساسي وجود دارد و آن اين است كه او يـك مـرد
را مي خواهد. مرد مطلوب هر دختري همچـنانـكه سنش
افزايش مي يابد دستخوش تغيير ميگردد:

           

دختر 22 ساله: او يك شاهزاده در قصر را مي خواهد. دخـتـر در ايـن سـن ممكن است مدعي آن گردد كه واقع بين ميباشد و دنيا را از ميان عينك رنگـين مشاهده نميكند. امـا او هيچگاه اقرار به آرزوي داشتن يك مرد ايده آل نـخواهـد كـرد. آن مـرد بايد خوش قيافـه، جذاب و مشهور باشد. او بايد پولدار باشد نه زياد پولدار اما هميشه در حسابش پول به اندازه كـافي داشته باشد. البته او بايد سخاوتمند باشد تـا پولهايش را بـراي همسـرش خـرج كند. او بايد زرنـگ و با هوش بـاشـد كـه بـراي بـرخي دخـتران با اهميت تر از خوش قيافه بودن ميباشد. او بايد شوخ طبع، ورزشكار، شيك پوش، رمانتيك و شـنونده خوبي باشد. بله خصوصيات و صفات آن مرد بسيار طولاني است. دخـتر مـردي را ميخواهد كه او را بپرستد و او را با گذاشتن گلها، هدايا و دادن وعده عشق ابدي و جاويدان تـبديل به الهه گرداند.

دختر 32 ساله: تنها يك مرد خوب را مي خواهد. او بـالاخره عيـنك رنگارنگ خود را كنار نهاده و خود را از توهمات و خيالپردازيهاي رمانتيك خلاصي بخشيده است. بـنابراين مرد مطلوب وي نيازي ندارد يك قهرمان باشد- او بايد خـوش قيـافـه، داراي رفـتـار شـايـسته، شغل با درآمد مكفي، يك ماشين خوب، يك خانه خوب و يك حساب بانـك خـوب باشـد. همچنين آن مرد بايد كيسه خريد را نيز از سوپر ماركت حمل كند، غـذاهـايـي كـه دخـتـر درست ميكند را دوست داشته باشد، به جوكهايش بخندد،تاريخهاي پر اهميت را بخاطر بسپـارد: مانند روز تـولد مـادر دختر و حـداقـل هفته اي يكبار ابراز محبت كند: همان مرد خانواده دوست مهربان.

دختر42 ساله: تنها يك مرد را مي خواهد. يـك مـرد مـعمولي كه ستاره سينما نبوده و مي تـواند جاي داشتن عضلات قوي در بدنش حتي شكم هـم داشـته باشد. الـبـتـه در صورتي كه لباسش آن را كاملا بپوشاند. سر فاقد مو نيز زياد نفـرت انـگيـز نـخـواهـد بود. كـافي اسـت آخـر هفـته صـورت خـود را اصـلاح كنـد و آنقدر نيرو داشته باشد تا بتواند در كارهاي منزل كمك كند و به جوكـهايش نيز بخندد و سرش را بـه نشانه گوش دادن تكان دهد، او را ماهي يكبار از خانه بيرون ببرد، او را تا سوپرماركت برده و بـاز گرداند و تا تمام بدن خانم در ماشين قرار نگرفته حركت نكند.

دختر 52 ساله: او مي خواهد...خوب دختر تنها با آن مرد زندگي مي كنـد. چقدر خوب اسـت اگـر آن مـرد هنـوز اسـم او را بـخاطـر داشتـه بـاشد و فـراموش نكــند كه آخر هفته صورتش را اصلاح كند، بعضي اوقـات بـه سلـماني بـرود، لبـاس زيـر و جـورابهـاي خــود را گـهگاهـي عـوض كنـد، زيـاد پـول قرض نگيرد، در اماكن عمومي مراقب رفتار خود باشـد، زماني كه با فردي صحبت مي كند خوابش نبرد... در اين سن دختر انتظار زيادي ندارد او تنها خواستار حداقل مي باشد.

دختر 62 ساله: مردي را ميخواهد كـه زيـاد مزاحمش نگردد. آن دختر بايد خيلي خوش شانس باشد تا مرد آنقدر ترسناك نباشد تا نوه هايش بـا ديـدنـش بـه گـريه بـيافتند و يا هنوز بخاطر داشته باشد كه توالت در كجا قرار دارد، دندانهاي مصنوعيش كجا هستـنـد، اكنون چه ماهي از سال ميباشد، زماني كه ميخنند به چه چيزي دارد ميخـنـدد و يا اين زن كه با او زندگي ميكند كيست؟! زن ميخواهد مرد آنقدر توانا باشد كه بـدون كـمك وي صبـح از خواب بـيـدار شـده و لبـاس مـناسب به تن كند. بزرگترين آرزوي وي آن است كه نگهداري مرد زياد پر هزينه نبوده و يا جايي را بتواند در خـانـه بيابد كه صداي خرناسهاي مرد به گوشش نرسد.

دختر 72 ساله: خوب بعضي دخترهـا تا ايـن سـن هـم عمر مي كنند اما مردان چطور؟ آيا مطمئن هستيد او هنوز نفس مي كشد؟!



11 آذر 1391برچسب:, :: 13:38 ::  نويسنده : نازنین

همجنس بازی تو روز روشن..!!!!؟؟؟




 

بخونید و به اون عمل کنید تا لـــــــــــــــــــــــــــــذت ببرید

هـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــهــــــــــــــــــــــــــــــه

۱- تو خیابون خیلی با احترام از یه دختر آدرس بپرسید بعد از جواب دادن جلوی چشماش از یکی دیگه بپرسید
۲- پشت چراغ قرمز راننده جلویی اگه دختر بود قبل از سبزشدن چراغ دستتون رو بذارید رو بوق
۳- توی اتوبان جلوی ماشین یه دختر خانوم با سرعت 50 کیلومتر حرکت کنید
۴- توی جمع دخترای فامیل وقتی همشون دارن یه سریال می ببینن هی کانال تلویزیون رو عوض کنید
۵- توی یه رستوران که چند تا دختر هم نشستن سوپ رو با صدای بلند هورت بکشید و نوش جان کنید
۶- توی یه بوتیک که فروشندش دختره وادارش کنید شونصد رنگ لباس رو براتون باز کنه و در آخر بگید خوشتون نیومد و برید
۷- توی جشن تولد یکی از دخترا فامیل تا اومد شمع ها را فوت کنه همه رو خاموش کنید
۸- اگه یه دختر یه جا یه جک تعریف کرد بلافاصه بگید چقدر قدیمی بود
۹- اشتباهات لغوی دخترا رو موقع صحبت کردن تکرار کنید و بخندید
۱۰- تو یه جمع دانشجویی و رسمی هنگام عکس گرفتن واسه دخترا شاخ بذارید
۱۱- عید نوروز تمام پسته ها و فندق های سر بسته را بذاریید توی ظرف دختر مورد نظرتون

--------------------------------------------------------------------------

 

گر بميرد پسري ترشيده شود دختري
گر بميرند پسران ليته شود كل جهان
گر بميرد دختري يك بي وفا كم مي شود
گر بميرد دختران دنيا وفادار مي شود
 گر بمیرد دختری بر قبر او روید گلی
 گر بمیرند دختران دنیا گلستان میشود
 گر بمیرد پسری یک با مرام کم میشود



11 آذر 1391برچسب:, :: 13:38 ::  نويسنده : نازنین

چرا خدا مردها را آفرید؟
1
. هدف خاصی نبود
2.
گِل اضافه مونده بود
3.
نسخه آزمایشی بود
4.
اصلا کار خدا نبود

چرا خدا مردها را از روی زمین برنمی دارد؟
1.
از نظر خدا مردها وجود خارجی ندارند
2.
مگه ما روی زمین مرد هم داریم
3.
وجود اینگونه از درندگان برای موازنه جمعیت روی زمین ضروری به نظر میرسد
4.
حالا چه عجله ایه؟

اگه خدا مردها را نمی آفرید چی می آفرید؟
1.
چیز خاصی نمی آفرید
2.
پیراشکی
3.
خروس دریایی
4.
فضای خالی


اگر جمعیت مردها منقرض شود چه می شود؟
1.
مگه قراره اتفاقی بیافته
2.
خارشتر کویر لوت که آفت نداره
3.
اکوسیستم به شرایط بدون انگل برمی گردد
4.
یه هیولا کمتر دنیا قشنگتر

چه وقت مردها عاشق می شوند؟1.چه وقت مردها عاشق نمی شوند!
2.
هر وقت مامانشون بگه
3.
چون یکدفعه می شوند خودشان هم نمی دانند که کی می شوند
4.
یک روز از همین روزا !

مردها چه وقت عشق قبلی خود را فراموش می کنند؟
1.
در همون وقتی که عشق جدید خود را کشف می کنند
2.
جدید و قدیم نداره فقط بازیگر نقش زن عوض میشه .(قانون 4 نیوتن)
3.
بستگی تام و تمام به میزان تستر.... دارد.
4.
رابطه مستقیم با نظر مادر بزرگ کودک فهیم دارد.

مردها در مقوله ایجاد یک رابطه عشقی جدید در حکم چه چیزی هستند؟
1.
فنر با ثابت بالا
2.
پارچه استرچ
3.
یک نوع ماده الاستیک با ساختار ناشناخته
4.
کش تیرو کمان

مردها معمولا هر چند مدت یکبار عاشق می شوند؟
1.
هر شب
2.
هر وقت که خدا بخواد
3.
هر وقت تستر..... بگه
4.
سیکل خاصی ندارند

مردها وقتی تصمیم به ازدواج می گیرند چه کار می کنن؟
1.
اون موقع نمی تونن کار خاصی بکنن!
2.
تمام تلاششون رو می کنن که بتونن 1 کاری بکنن!
3.
به مامانشون می گن که 1 کاری بکنه چون دیگه وقتشه که اونا رسما خیلی کارا بکنن!
4.
می رن کلاس آمادگی جسمانی!!
وقتی مردها تصمیم می گیرن ازدواج کنن چی می گن؟
1.
چیزی نمی گن چون وقت عمله
2.
وقت نمی کنن چیزی بگن
3.
اولش چیزی برا گفتن ندارن ولی بعد که خرشون از پل گذشت نطقشون باز میشه
4.
در این برهه از تاریخ طبیعی هیچ کس نمی فهمه که اونا چی می گن
مردها چطور زن زندگی شون رو می گیرن؟
1.
با دست
2.
با تور
3.
با چنگول
4.
با زبون

معیار مردها برای انتخاب همسر چیه؟
1.
هر که پیش آمد خوش آمد
2.
به روش جستجوی ترتیبی در لیست سیاه
3.
ده بیست سی چهل
4.
به قول مادر بزرگ پسر، دختر مثل پارچه می مونه هر روز 1 مدل بهترش میاد، وامیستن



1 اسفند 1392برچسب:, :: 15:21 ::  نويسنده : نازنین

تو یه پارتی با دوستتون رو به رو یه پسر بشینید و چند دیقه به موهاش خیره شید همینطور که با انگشت دارید به موهاش اشاره میکنید بزنید زیر خنده به خدا همچین اعصابش خورد میشه که نگو...

2:وقتی با دوس پسرتون دارید قدم میزنید شروع کنید تعریف کردن ازتیپ و قیافه و فلان هنرپیشه و فلان بازیگر...و لا به لای حرفاتون بش بفهمونید که چقد هیکلش افتضاهه و مدل موهاش مال عهد جان علیشاه خانه!!!

3:وقتی با دوس پسرتون دارید قدم میزنید مسیر قدم زدنتون رو به سمت گرون ترین پاساز در دسترس کج کنید و تا میتونید از جیب پسره خرج کنید...باور کنید وقتی میرسه خونه 5 6 تا قرص اعصاب میخوره.... 4:در چت روم واسه یه پسر داستان رفتن به خونه یکی از دوس پسراتون رو تعریف کنید بعد وقتی ازتون خواست عکستون رو بش بدید بگید نه....من به هرکسی عکسمو نمیدم.....شاید مسخره به نظر بیاد ولی یبار امتحان کنید خیلی خفن اعصاب طرف خورد میشه حالا اگه دوس پسر دارید

اگه دوست پسر دارین این کارها رو انجام بدین خیلی باحاله امتحان كنين....

_ اگه بهتون زنگ زد (در این مسئله فرض بر سیامک نام بودن دوست پسرتونه ... )
بگین سلام حمید جون .بعد یه دفعه انگار که تازه متوجه شدید بگین اوا خاک به سرم علی تویی؟؟؟ میتونید این سیرو تا هفده بار ادامه بدید ولی بار هجدهم دیگه خطر مرگ داره .اینجانب هیچ مسئولیتی در قبال این حادثه ندارم
.
_
بهش زنگ بزنید و بگید کسی خونه نیست و دعوتش کنیدخونتون بعد با دوستاتون برید سینما و فیلم با ببينيد


_
تا یه شوخی کوچیک باتون کرد سریعا جبهه بگیرید وباهاش دعوا کنید...با کلماتی از قبیل:مگه خودت خواهر مادرنداری؟؟؟ یا یه همچین چیزایی...ولی دو یا سه دقیقه بعد خودتون یه جک فجیع تعریف کنید و بعدش بشینید و قیافه بنده خدا رو تماشاکنید.

_
آرایش شدیدكنيد از این شلوارای خیلی برمودا و ازاین مانتو که نه پیراهن های آستین کوتاه بپوشید وهی جلوش راه برید وقتی به شما نزدیک شد و به دو سه متری شما رسید سرش داد بزنید و بشینید زجرکشیدنشو تماشا کنین
...

_
عکسهای دو نفره ای رو که با پسر نوه ی عمه ی خاله ی پدر بزرگ پسردختر خالتون و یا امثالهم گرفتین رو بهش نشون بدین ولی اجازه ندین حتی یه عکس هم باهاتون بگیره
.

_
موقع تولدش جلوی دوستاش فقط یه شاخه گل بهش هدیه بدید و حالشوحسابی بگیرین...وبشینین قیافشو تماشاکنین و لذت ببرین
.

_
همینکه تو ماشین بغل دستش نشستین شروع کنید به عطسه کردن و از بوادکلن چن صد هزار تومنیش که با زجر کش کردن پدر و مادرش خریدهایراد بگیرین و بهش بگین که به این بو حساسید
.

_
وقتی داره باهاتون حرف میزنه همین که به جای حساس حرفاش رسید بی مقدمه موبایلشو بردارید وبه یکی از دوستاتون بزنگيد و چهار ساعت و چهل و هشت دقیقه با دوستتون حرف بزنید وبدبختو تو تو کف حرف زدن و تو فکر قبض موبایل بذاريد...

واسه دراوردن لجشوننننننننننننننننننننننننننننن توی خیابون با احترام ازیه آقا پسر آدرس بپرسید بعد از جواب دادن جلوی چشماش از یکی دیگه بپرسید. پشت چراغ قرمز راننده جلویی اگه پسر بود قبل از سبزشدن چراغ دستتون رو بذارید رو بوق
توی اتوبان جلوی ماشین یه اقا پسر با سرعت 50 کیلومتر حرکت کنید. ♣. توی جمع پسرای فامیل وقتی همشون دارن یه سریال می ببینن هی کانال تلویزیون رو عوض کنید♣. توی یه رستوران که چند تا پسر هم نشستن سوپ رو با صدای بلند هورت بکشید و نوش جان کنید

توی یه بوتیک که فروشندش پسره وادارش کنید شونصد رنگ لباس رو براتون باز کنه و در آخر بگید خوشتون نیومدو برید. ♣

توی جشن تولد یکی از پسرا فامیل تا اومد شمع هارو فوت کنه همه رو خاموش کنید. ♣ . اگه یه پسر یه جا یه جک تعریف کرد بلافاصه بگید چقدر قدیمی بود♣. اشتباهات لغوی پسرا رو موقع صحبت کردن تکرار کنید و بخندید

. تو یه جمع دانشجویی و رسمی هنگام عکس گرفتن واسه پسرا شاخ بذاریید. عید نوروز تمام پسته ها و فندق های سر بسته را بذاریید توی ظرف پسر مورد نظرتون

روزهای بارونی تا یه پسر دیدید و یه چاله پر آب و شما با ماشین بودید یه لحظه درنگ نکن. ♣

اگه کلاس موسیقی می روید قبل از اجرای اقا پسر مورد نظر پیچ های کوک گیتارش رو به چند جهت بچرخونید. ♣

تو دانشگاه از پسر مورد نظر یه جزوه 1000 صفحه ای بگیرید و بعد از اینکه تمام صفحاتش رو جا به جا کردیدبهش برگردونید. ♣. چاق بودن و بی ریخت بودن پسر مورد نظر رو دم به ساعت به اطلاعش برسونید

به پسری که دماغش رو تازه عمل کرده بگید دکترش بد بوده و دماغش کوفته شده. ♣ . شیشه نوشابه پسر مورد نظر رو حسابی تکون بدید و بذارید خودش سرش رو باز کنه ♣. زمستون وقتی همه جا یخ زده با دیدن زمین خوردن یه پسر با صدای بلند بزنید زیر خنده

استوی ساندویچی موقعی که چند تا پسر نشستن طوری که اونا هم بشنوند از حال بهم خوردن و گلاب به روتون تفراغی که چند روز پیش داشتید تعریف کنید.

. توی یه جمع که چند تا پسر نشستن در گوشی صحبت کنید و بلند بلند بخندین

تو خیابون به یه قسمت از لباس یا صورت یه پسر خیره بشید وبزنید زیر خنده (نمی دونید پسره چه حالی میشه



9 آذر 1391برچسب:, :: 23:51 ::  نويسنده : نازنین
دختر، برتر از پسر آمد پديد
ليک،آنکه چشم بصيرت داشت ديد
کسي گفت: اي دختران به بيرون رويد
تا پسرک نديد بديد شما را بديد
دختر، زبر و زرنگ است شديد
که پسر نصفش را هم در خود نديد
همه تان جزو اين چهار دسته ايد
آن پسر که گفتي، حساب کار آمد به دستش، پريد
مقصودم ازاين شعر فقط خنده بيد
از بس که شما پسرها بَـديد
خدا جنس مرد را آزمايشي آفريد
پس از آن زن برتر را آورد پديد
زن، زن را سوار برمرد ديد
ولي مرد غير از زمين هيچ نديد
زن هرچه را دوست داشت خريد
مرد فقط ديد و حسرت کشيد
مرد از صبح تا به شب دويد
آخر کارش به تيمارستان کشيد
زن، سرور و سالار؛ آيا شما مَـرديد؟
مرد تا کم آورد جامه خويش را دريد
پسران فکر ميکنيد شما برتريد؟
نه توهم زديد،اگرخوابيد، بيدار شويد
از ازل تا به ابد زن موجود برتري ست
شما بايد کوتاه بياييد، چاره چيست Tongue


9 آذر 1391برچسب:, :: 23:51 ::  نويسنده : نازنین

پسر ها شبیه سوسک هستند !!!!!!

چرا؟؟؟؟؟

میگم خدمتتون

1.دقت کردین بعضی سوووسکااا گیر میدن بهت هرچی با دمپایی میزنی تو سرشون بیشتر میان طرفت!!!!

2.دیدین  سوسک ها چقدر سگ جونن لهشون میکنی ولی هنوز شاخکاشونو تکون میدن

خووووووووب تا اینجا فک کنم منظورمو گرفته باشین!!!!

خوب میریم سراغ بقیه ی شباهت ها

3.مدل مووووووووو های پسرااااااا (با وجود تنها 2 تار مو!!! همونو با کلی چسب و تافت و ... سیخ می کنن)

4.سوووسک موجود چندشیه (مثل پسر ها که خیلی چندشن)

5.سوسکااا رو هیچکی دوست نداره (البته من به استثنا ها کاری ندارم کلی گفتم)دقیقا مثه پسر هاااااااا

6.سوسک تنها حشره ایه که خوشگلش پیدا نمیشه!!! مثل پسر که نسل خوشگلاش منقرض شده!!!

7.میگن سوسکااا خیلی پیچیدن و محققا هنوز از زندگیشون سر در نیاوردن درست مثل پسر جماعت که هیچ وقت نمیفهمی پشته ای قیافه یه زشتش  چیه!!!!بس که

موزیییییییییی ان

خوب فک کنم به اندازه ی کافی دلیل اوردم واسه اینکه شما دختران محترم شباهت زیااااااااااد بین این دو موجودو بفهمین

پس الان میشه  به یه نکته اشاره کرد

واسه من سواله

که چرا دخترا با دیدن سوسک جیییییییغ میزنن و در میرن

ولی با دیدن یه پسر.....

نه واقعا خیلی واسم جالبه !!!!؟؟؟؟

یه سوال دیگه

چرا پسر ها با وجود این همه شباهت سوسک های بیچاررو میکشن (خیلی راحت)

آقا پسر های محترم !!!!

یه نگا به این عکسه پایین بندازین !!!

شبااااااااااهتو داری؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!



9 آذر 1391برچسب:, :: 23:51 ::  نويسنده : نازنین
:1)پسرهاي ساده دل و زود باور : به هر عملي عکس العمل نشان مي دهند . اگر کسي به آنها تک زنگ بزند 300 تا اس ام اس عاشقانه برايش مي فرستند و به اين فکر نمي کنند که ممکن است طرف يک مرد باشد . اگر دختري از آنها خواهشي داشته باشد فکر مي کنند که آن دختر واله و شيداي آنهاست و اين درخواست بهانه است . بعد از 30 ثانيه درخواست ازدواج مي دهند .
2)پسرهاي نامرد : که در آن واحد با 6 تا دختر چت مي کنند و يک بار تايپ مي کنند و 5 بار کپي پيست مي کنند . براي 60 تا دختر يک اس ام اس مي دهند .
پسرهاي هيز : از همه زنها مي خواهند استفاده کنند . حتي از اخبارگوي خانم هم لذت مي برند . هميشه در حال ديد زدن مشاهده مي شوند .3)پسر هاي لات : که نسلشان منقرض شده و نسل جديد و اصلاح شده شان " سوسول " مي باشد .
4)پسرهاي درس خوان : به ندرت مشاهده مي شود . گونه نادر و کمياب که در معرض خطر انقراض نسل هستند . و در هر شهري به تعداد انگشتان دست پيدا مي شوند5)پسرهاي بدبين : به همه چيز و همه کس بدبين هستند و براي خواهر و مادر خود بپا مي گذارند .
6) پسرهاي لاف زن و خالي بند : هر جايي که مي روند همه ش به فکر دروغ و دمبل سر هم کردن هستند .
7)پسرهاي تنبل : به وفور مشاهده مي شود . براي کوچکترين کارها مثل آب خوردن به ديگران دستور مي دهند 8)پسر هاي ورزشکار: اين نوع از پسرها براي به رخ کشيدن جاذبه هاي جنسي خود با استفاده از داروهاي حجم دهنده ، حجم هيکل خود را افزايش مي دهند تا به ديگران پز بدهند زشت ترین مرد دنیا رو ببینید


9 آذر 1391برچسب:, :: 23:51 ::  نويسنده : نازنین
زن خودش را خوشگل میکند چون خوب فهمیده که چشم مرد تکامل یافته تر از عقل اوست. ((دوریس ری))

هر زنی از سر هر مردی زیاد است. ((ژان پل سارتر))

مردها جنگ را دوست دارند چون بخاطر جنگ ظاهری جدی پیدا میکنند و این تنها چیزیست که نمیگذارد زنها بهشان بخندند. ((جان رابرت فاولز))

خداوند مردان را نیرومندتر آفریده است'اما نه لزوما باهوشتر.او به زنان فراست و زنانگی داده است و اگر این دو با هم خوب بکار روند میتواند مغز هر مردی را که تا بحال دیده ام مختل کند. ((فرا فاوست))


21 فروردين 1392برچسب:, :: 12:0 ::  نويسنده : نازنین
سلام خانمی که نظر خصوصی دادی گفتی دوست زهره ای . من نه شما رو میشناسم نه زهره ای که میگی.اگه بازم اومدی بگو منظورت از زهره کیه .من ایمیل به هر کسی نمیدم

9 فروردين 1392برچسب:, :: 23:51 ::  نويسنده : نازنین
 نایت اسکین

9 آذر 1391برچسب:, :: 15:33 ::  نويسنده : نازنین

عکس عاشقانه اشک و گریه

کاش یکی پیدا میشد منو دوست داشته باشه....

وقتی میبینم توی تنهایی گیر کردم چاره ای جز اسیری تا اخر عمر ندارم....

همیشه گوشه ی اتاقم کز میکنم و سرمو روی پاهاممیزارمو ساعت ها گریه

میکنم....

من دلم میخواست ازاد باشم....

ازادی نه به معنای فساد...

به معنای ازادی برای  ازاد بودن توی طبیعت دویدن توی طبیعت....

بازی کردن شاد بودن خوش بودن گل چیدن خوابیدن روی علف های سبز وبه

راحتی خوابیدن....

کاش یه فرشته پیدا میشد که ارزوهامو براورده میکرد....

اخه شما نمیدونید چه زندگی داشتم...

بیشتر غم های زندگیم از وقتی شروع شد که پامو از راه سفید به سیاه

گذاشتم....

و معتاد شدم به پسر به موبایل به اسمس های شبانه روزی که حالا مانند

اداماهنی اسمس مینویسم....

دیگه خسته شدم فقط خسته شدم......



9 آذر 1391برچسب:, :: 15:33 ::  نويسنده : نازنین

همه خیانت کارن هیشکی رو دیگه نمیشه پیدا کرد خیانت کار نباشه....

این روزا همه یه غم بزرگ تودلشون دارن....

هیشکی شاد نیست....

آخه چرا....؟

همه تنهان....

من خودم یک تنهام.....

یک تنها که هیشکی رو نداره هیشکی....

 هیشکی براش وقت نمیزاره که باهاش صحبت کنه....

درد و دل کنه و بهش محر بورزه ومحبت کنه......

اونوقت وقتی دخترشون گوشه گیر شه....

همه فقط یک چیز میگن یه چیز.....

دختره یا پسره دیوونست....

همین وبس...

و....

 

 

 



9 آذر 1391برچسب:, :: 15:33 ::  نويسنده : نازنین

هر رنگ یک معنی دارد

آشنایی با تأثیر رنگ ها(2)

قسمت اول (رنگ به رنگ تا آرامش)

 

سبز فیروزه ای بیانگر شفافیت فکر و اندیشه است . آبی، چهره ای از واقعیت و پایداری و طبیعت ابدی را به نمایش می گذارد. هم چنین اندیشه ی بلند را القا می کند و فضا را آرام نگه می دارد. به طور کلی، دو رنگ آبی و فیروزه ای رنگ هایی معنوی هستند؛ اما قرمز متوسط در زمینه ی نارنجی، بیانگر محیطی است که دارای قدرت درونی است و زیر بنای دنیای مادی قرار می گیرد.

 

در اتاق نشیمن، طیفی از رنگ های خاکستری تیره، سیاه و سفید، در کنار هم فضایی مناسب برای تفکر و سکوت به وجود آورده اند. گل های قرمز در کانون توجه قرار رفته، نگاه را به سوی خود جلب می کنند.

دکوراسیون

انواع سایه روشن خاکستری، از تیره گرفته تا متوسط، رنگ هایی طبیعی اند و همانند سنگ، استقامت و استواری را بیان می کنند. به همین دلیل رنگ خاکستری تداعی کننده ی آرامش و اطمینان است. برای تأکید بر این حس می توان رنگ دومی را نیز در فضای یک اتاق وارد کرد. رنگ قرمز، معنای حرکت و قلب و زندگی را در خود نهفته دارد، یا صورتی متوسط که تداعی گر احساس پاکی و بی گناهی است. رنگ بنفش بیانگر دوستی و عشق است و طلایی علامت پایداری.

 

 

رنگ بنفش یاسی الهام بخش و باطنی است. ترکیب این رنگ با آبی و اندکی فیروزه ای در پوشش پارچه ای تخت خواب، منظره ای معنوی و ملیح به وجود آورده است.

دکوراسیون

 

رنگ هایی که پایه ی طبیعی دارند، در کنار هم منظره ای بسیار خوب و دلنشین ایجاد می کنند؛ مانند بژ و قهوه ای. این رنگ ها در واقع برگرفته از طبیعت پیرامون اند. رنگ قهوه ای احساس راحتی را منتقل می کند، به خصوص وقتی در کنار رنگ کرم  سایه روشن های آن قرار گیرد، آرامش بخشی آن بیش تر می شود. چنانچه به این ترکیب، رنگ سفید هم اضافه کنیم، خیلی جالب خواهد بود. سفید، ملکوت و عرش را تداعی می کند و استفاده از مشکی بیانگر سکوت است. اتاقی را تصور کنید که با دو رنگ سفید و مشکی تزیین شده باشد؛ در این صورت، افزودن قدری قرمز، مثلاً چند شاخه گل رز قرمز رنگ، لحظه هایی از تفکر و آرامش را به ارمغان می آورد. ضمن این که ترکیب دو رنگ مشکی و سفید در کنار هم، یک نیروی قوی معنوی را تداعی می کند.

 

چنانچه بخواهید در فضایی آرامش ایجاد کنید و در ضمن از رنگمایه ای متفاوت استفاده کنید، می توانید ارغوانی تیره یا روشن را همراه با طلایی به کار برید، تا حالت ابدیت و پایداری معنوی را بیش تر متجلی کنید. در این میان رنگ سومی را نیز می توانید به کار گیرید، مانند سبز که فضا را غنی تر می نماید. رنگ سبز با زمینه ی تیره همیشه آرامش بخش است. بنابراین افزودن چند گیاه سبزبرگ به چنین رنگ بندی ای، زیبایی محیط زندگی شما را به خوبی تکمیل می کند.

 

ادامه دارد...

 

منبع : ایران آذین - با تلخیص



11 فروردين 1392برچسب:, :: 13:56 ::  نويسنده : نازنین

دنیای پیرامون ما پر از نشانه هایی است که میتونه در زندگی روزمره ما نقش کاملا پر رنگی داشته باشه!! هر اتفاقی که اطراف ما میفته اتفاقی نیست و ما میتونیم با دقت به اونا از آینده و حال با خبر بشیم .رنگهایی که به طور اتفاقی در مقابل ما قرار میگیرند میتونن به ما اطلاعات بدن و حتی اعداد .اعدادی که هر کدام معنایی دارن .فرض کنید در خیابان هستید و با خودرو خود قصد رفتن به جایی را دارید. کیلومتر ماشین شما_ساعت_ اعدادی که روی تابلوها و پلاک ماشین هایی که به طور اتفاقی جلوی چشم شما میان میخوان به شما اطلاعاتیو بدن که ممکنه با توجه به اونا مسیر حرکتتونو تغییر بدید و شاید از یک اتفاق بد نجات پیدا کنید. نمونه:(پلاک ماشینی که جلوی شما در حال حرکته 556س55 هست_خوب من جای شما باشم جفت پا میرم رو ترمز) با کنار هم قرار دادن اعداد و رنگها اولین جمله ای که به ذهن شما اومد پیام هستی به شماست....

اینها موارد فوق حرفه ای هستن که افرادی که همیشه یک سرو گردن از بقیه جلوتر هستن از اونا دقیقا اطلاع دارند .....

معنی اعداد.....

1=خدا

2=تفکر

3=سیایت

4=بنده خدا       

5=صبر(بپا)

6=شیطان

7=عرفان

8=پاداش

9=نیروی کمکی

0=مجهول

                                    ناشر : نازنین



16 فروردين 1392برچسب:, :: 12:58 ::  نويسنده : نازنین

 http://anti.2.loxblog.com/page.php?p=1 بر روی لینگ کلیک کنید



یک شنبه 5 آذر 1391برچسب:, :: 15:58 ::  نويسنده : نازنین

صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد